دابة‌الارض در روایات

دابة‌الارض در روایات

 

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 18، 18 رمضان 1444) به تبیین موضوع «دابة‌الارض در روایات» می‌پردازیم.

روایت سلمان از رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و آله‌) را بیان کردیم و فهمیدیم چه کسانی در مسیر سعادت و چه افرادی در مسیر شقاوت رجعت می‌کنند.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و آله‌) محور رجعت در سعادت را فقط مودت و تبعیت از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و محور شقاوت را مقابله با مودت و تبعیت ایشان معرفی کرد. همچنین فاصلۀ تولد تا رجعت را آنچنان «کان لم یکن»[1] و بی‌ارزش خواندند که سلمان بعد از آن، از مرگ ابایی نداشت.

موحد ولایی و علوی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و آله‌) به سلمان معرفی کرد، نگاهش اینچنین است که هستی را فقط در ایام الله ظهور، رجعت و قیامت می‌بیند. می‌داند دورۀ ظهور حق‌تعالی، حاکمیت ابلیس و ظلمت دنیا در ظاهر است که در بطنش رحمت حق و نور الهی در جریان است. و این ظلم و ستم در جلوۀ اسم مضل برای خود استقلالی ندارد و همچون کفی‌ست که فقط مانور دارد.[2]

این دوران که یک روز از ایام الله است معلوم نیست چقدر طول بکشد؛ یک روزی که به حساب حق‌تعالی هزار یا پنجاه هزار سال است. وقتی آدم به زمین هبوط کرد، این جلوه از ایام الله و فعل الهی را می‌شناخت و برایش عجیب نبود قابیل، هابیل را بکشد.

موحد نیز از دنیا توقع خوشی، راحتی، آرامش یا درک و خدمت دیگران را ندارد و می‌داند خدا در پس پردۀ مظاهرش حضور دارد و این‌ سرّ رجعت است. او فریب ظاهر را نمی‌خورد و زینت دنیا را ابتلا و امتحانی می‌بیند که باید در این کثرات و تجلی اسم مضل، وحدت و اسم هادی را پیدا کند. همان هدایت‌کننده‌ای که از هبوط آدم به عنوان ولایتِ انسان کامل (امیرالمؤمنین)[3] در جان انسان‌ها و در سرّ انبیا با آنان بوده است.

چنین انسانی در تمام کثرات، وظیفۀ وحدتی‌اش را جستجو می‌کند. وظیفه‌ای که از غیب به او القا شده و به عنوان فطرت، وحی و شریعت (ارسال پیامبران) شناخته می‌شود.

در حقیقت هیچ بشری[4] نیست جز اینکه خدا از سه طریق با او تکلم می‌کند؛ وحی، وراء حجاب و پرده و با فرستادن رسولان و شریعت. "وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ"[5].

وحی به معنای الهام، جریان فطرت سالم بشر است که با وحی به پیامبران متفاوت است. نمونۀ این وحی در داستان مادر حضرت موسی‌ست[6] که ایشان پیامبر نبود اما بر قلبش الهام شد و کودک تازه به دنیا آمده را بی‌هیچ شک و تردیدی در تابوت قرار داده و در آب می‌اندازد. خداوند در قرآن وحی به زنبور عسل را هم بیان می‌فرماید.[7]

انسانی که فطرت سلیم دارد، هرگز به بن‌بست نمی‌رسد، زیرا کلام خداوند را در فطرتش می‌شنود و با یقین، وظیفه‌اش را انجام می‌دهد. اگر ما نمی‌شنویم مشکل از ماست! باید بدانیم به ما هم وحی می‌شود، اما آنقدر معصیت فکری، خیالی و عملی کرده‌ایم و به کثرت و اسباب و علل مادی متوسل شده‌ایم که صدای فطرتمان کمرنگ شده است.

گاهی کلام خدا از پشت حجاب و پردۀ ظلمانی و نورانی‌ست. همانند خورشیدی که طلوع کرده و از پشت شعاع‌های نورانی‌اش، خود را نشان می‌دهد. البته اکثر آدم‌ها به جای اینکه از روشنایی و گرمای شعاع به حقیقت خورشید برسند، در شعاع مانده و محدود می‌شوند.

خداوند در جلوۀ جمال و جلال، جلواتی دارد تا حقیقت خودش نمایان شود، اما توجه به این آثار و جلوات، انسان را از اصل حقیقت دور کرده و مشغول ظواهر می‌کند. گاهی ظالمی به عنوان ابتلا در مسیر رشد و تربیت انسان قرار می‌گیرد تا انسان خود را بشناسد و در بطن ظلمت، نور وجود و رحمت حق را بیابد. یا با جلوۀ جمال مبتلا می‌شود تا حد و حدود را بشکند و از پشت حجاب، جمال مطلق را بیابد.

روش سومی که حق‌تعالی‌‌ با بندگان حرف می‌زند شریعت است. خداوند، پیامبرانش را با اعجاز معرفی کرده و به آنان وحی می‌کند و راه و رسم زندگی و وظیفۀ بندگی را نشان می‌دهد.

موحدی که ایام‌الله را سه روز ظهور، رجعت و قیامت می‌بیند، همواره به دنبال وظیفه‌اش در ناسوت است. او می‌داند در ایام ظهور، کثرتی حاکم است که در عمقش وحدت و خدا ‌حضور دارد و با انجام وظیفه می‌تواند حجاب کثرات را کنار زند. ریشۀ وظیفه از حق است که ثابت و وحدت است اما ناسوت کثرت است و در هر زمان و موقعیت، وظیفه‌‌ها متفاوت‌اند، چنانچه وظیفۀ امت خاتم با آدم و موسی یکی نیست.

موحد در همه حال فقط حق را می‌بیند و با دیدگاه وحدت شخصیه، اسیر کثرات نمی‌شود. او عالم ظهور و رجعت را یکی دانسته و معتقد است کثرت ناسوت فقط برای اتصال اول به آخر است. بنابراین در ناسوت فقط برای وظیفه زنده است و همانند سلمان، مرگ برایش بازیچه و هیچ است زیرا به رجعت معتقد است. او فقط خدایی را می‌بیند که جمال و جلالش یکی است و رحمتش بر غضبش غلبه دارد.

برای فهم بهتر فلسفه و سرّ رجعت، وارد رجعت انبیاء و اولیاء در روایات می‌شویم.

امام سجاد(علیه‌السلام) دربارۀ آیۀ "إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ"[8] می‌فرماید: پیامبر شما، امیرالمؤمنین و ائمه به سوی شما بر‌می‌گردند و رجعت می‌کنند.[9]

همچنین آیۀ "انَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ"[10]، خبر از نصرت انبیاء و مؤمنین در حیات دنیا و روز قیامت می‌دهد، در حالی‌که در تاریخ انبیاء و پیروان مؤمنشان خبری از نصرت نبوده و جز فشار، تکفیر، زندان و قتل و... چیزی ندیده‌اند. پس حیات دیگری در زمین دارند که انبیاء همراه امت مستضعف و مستکبر خود به دنیا برمی‌گردند، در آن نصرت و یاری می‌شوند و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را نیز یاری می‌کنند و این همان دوران رجعت است.

امام صادق(علیه‌السلام) در تفسیر آیۀ 81 سورۀ آل‌عمران می‌فرماید:

«خداوند بعد از پیمان به ربوبیّت خود، از پیامبران برای رسول خدا پیمان گرفت که به او ایمان بیاورند و امیرالمؤمنین را نصرت و یاری کنند.[11] و نیز فرمود: از آدم تا کنون هیچ پیامبری فرستاده نشده مگر اینکه به دنیا برمی‌گردد و امیرالمؤمنین را یاری می‌کند و این تأویل قول خداوند است "لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ"؛ یعنی ایمان به رسول خدا و "لَتَنْصُرُنَّهُ" یعنی یاری امیرالمؤمنین.[12] همچنین فرمودند: همۀ پیامبران از آدم تا خاتم، همه به اذن خدا برمی‌گردند و کنار امیرالمؤمنین در جنگ کشته می‌شوند.»[13]

مأمون از امام رضا(علیه‌السلام) دربارۀ رجعت پرسید. ایشان فرمودند: «رجعت حق است و در امم سابق نیز بوده. قرآن نیز به آن ناطق است و رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرموده: هر چه در امت‌های سابق اتفاق افتاده در این امت نیز بی‌کم‌ و کاست رخ خواهد داد.»[14]

فرهنگ غرب کامل‌ترین استکبار است که تمام زشتی‌های قابیل تا امروز را نشان داده، در مقابل، حکومت مهدوی نیز کامل‌ترین حکومت الهی‌ست که تمام اسماء الهی را ظهور می‌دهد.

مفضل از امام صادق(علیه‌السلام) دربارۀ رجعت ائمه معصومین و قصاص از دشمنانشان نقل می‌کند که فرمودند:

«صدیق اکبر، امیرالمؤمنین خارج می‌شود و رجعت می‌کند و قبه‌ای از نور که بر چهار پایه استوار باشد برایش برپا می‌شود؛ یک پایه در نجف، پایه‌ای در هجر و پایه‌ای در صنعاء یمن و پایه‌ای در زمین طیبه. گویا چراغ‌هایش را می‌بینم که همچون انوار خورشید و ماه در آسمان و زمین می‌درخشد و با نورش باطن‌ها آشکار می‌شود. (منظور از نور و روشنایی آگاهی‌ست که با آن سرائر آشکار می‌شود.) در آن زمان زنان شیرده، کودکان خود را رها کرده و زنان باردار، حملشان را می‌اندازند و ... .

سپس آقای بزرگان حضرت محمد با انصار و مهاجرین و کسانی که به او ایمان آورده و تصدیقش کردند و با او شهید شدند ظهور می‌کند. حتی کسانی که او را تکذیب کرده، به او شک کردند، کافر شدند و کسانی‌که او را ساحر، کاهن، مجنون و شاعر و... خواندند و آن‌ها که با او جنگیدند همگی حاضر شده و از روی حق و عدالت انتقام اعمالی را که از بعثت تا ظهور حضرت مهدی با هر امامی در هر وقتی مرتکب شده‌اند را بگیرد و این تأویل آیات "وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ. وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ"[15] است.

مفضّل می‌گوید از امام پرسیدم: فرعون و هامان کیستند؟ فرمود: ابوبکر و عمر. گفتم: پیامبر و حضرت علی با او هستند؟ فرمود: آری، ... جایی نمی‌ماند مگر اینکه قدم پیامبر و علی به آنجا رسد و همه ببینند[16] و دین واجب (از روز ظهور حق تا ظهور حضرت حجت) را اقامه ‌کنند. گویا می‌بینم ما ائمه در پیشگاه پیامبر، از کارهایی که امتش با ما کردند شکایت می‌کنیم، از تکذیب و رد کردن، سب و لعن، قتل و زندانی کردن و کشتن و مسموم و شهید کردنمان.

سپس پیامبر گریه می‌کند و می‌فرماید: فرزندانم! بلایی بر شما نیامده مگر اینکه بر جدتان نیز نازل شده. و اگر طواغیت و پیروانشان می‌دانستند جریان مهدی و رجعت را (و در بطن کثرت، وحدت جاری خدا را می‌دیدند) غیر شما را طلب نمی‌کردند. سپس مادرم شروع می‌کند به شکایت از عمر و آنچه از ابوبکر دربارۀ فدک به مادرم رسیده و قصاص‌گیری آغاز می‌شود.»[17]

امام باقر(علیه‌السلام) در تفسیر آیۀ "یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ" فرمودند: «مقصود از مدثر، محمّد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و آمدن آن حضرت در زمان رجعت است. و در آیۀ "إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِ"، منظور انذار تمام انسان‌هاست که در رجعت اتفاق می‌افتد.»

روایات متعددی نیز دربارۀ رجعت مکرر حضرت علی(علیه‌السلام) و دابة‌الارض بودن ایشان آمده است:

حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «همانا خداوند میثاق مرا با میثاق پیامبر اخذ کرد تا یکدیگر را یاری کنیم. من پیامبر را یاری کرده و جهاد کردم و هرچه وعده برای یاری دین خدا داده بود انجام دادم. اما هیچکدام از انبیا مرا یاری نکردند، زیرا وقت اجلشان رسید و شهید شدند، اما به زودی مرا یاری می‌کنند. مغرب و مشرق خدا برای من خواهد شد و او از آدم تا خاتم را مبعوث می‌کند و برای یاری من جنگ خواهند کرد.

چگونه عجیب نباشد که تمام مرده‌ها زنده شده و تلبیه گویند. گروه گروه "لبیک یا داعی الله" گفته و در کوفه و شهرها آدم‌هایی را می‌بینی که شمشیرهایشان را بر گردن حمایل کرده و به دنبال کافرین و جبارینی هستند که آنان را بکشند تا وعدۀ خدا تحقق یابد و... "يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا"[18].

سپس می‌فرمایند: "إن لی الكرة بعد الكرة و الرجعة بعد الرجعة و أنا صاحب الرجعات و الكرات و صاحب الصولات و النقمات و الدولات العجيبات.‏"

همانا برای من کرّه بعد از کرّه (بازگشت در پی بازگشت) و رجعت بعد از رجعت است (یعنی رجعت مکرر) و من صاحب این بازگشت‌ها، رجعت‌ها و صاحب یورش‌ها و انتقام‌ها هستم.»[19]

ظهور حضرت حجت(ارواحنا فداه) مقدمۀ این رجعت است. اعتقاد به رجعت، حبّ دنیا را از دل انسان بیرون کرده و او را از جزئیات و توهمات و رذایل اخلاقی رها می‌کند. انسانی که با نظر به رجعت زندگی می‌کند خوردن، خوابیدن و تمام شئونات زندگی‌اش هدفمند است و برای یاری دین خدا و آیینۀ تمام نمای هستی تلاش می‌کند.

دابة‌الارض در بسیاری از روایات بیان شده از جمله:

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «برادرم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرموده که او خاتم هزار نبی و من خاتم هزار وصی هستم که بر گردنم چیزی تکلیف شده که بر آن‌ها نشده. گفتیم: یا علی! قوم در حق شما بی‌انصافی کرده. فرمود: چنان نیست که پنداشته‌اید. همانا من هزار کلمه می‌دانم که غیر از من و پیامبر کسی نمی‌داند (وقتی به عنوان دابة خارج شوم افشا می‌کنم) در حالی‌که آنان یک جمله در قرآن می‌خوانند:

"وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ"

آنگاه كه وعدۀ آنان به سر رسد جنبنده‌ای از زمین برایشان برانگیزیم تا با ایشان سخن گوید كه این مردم بودند كه به آیات ما یقین نداشتند.»[20]

همچنین ایشان می‌فرماید: «در ماه رمضان، منادی هنگام فجر از ناحیۀ مشرق ندا می‌دهد: ای گروه هدایت شده جمع شوید! و هنگام غروب ندا می‌دهد: اهل باطل جمع شوید... روز سوم، خداوند حق و باطل را از هم جدا کرده و دابة‌الارض خارج می‌شود. لشگر روم به ساحل دریا نزدیک غار اصحاب کهف می‌رسند و خداوند جوانان اصحاب کهف را با سگشان از میان غار برمی‌انگیزاند.»[21]

وقتی علی‌بن‌مهزیار به خدمت امام زمان(ارواحنا فداه) ‌رسید از ایشان ‌پرسید: «قیام شما چه زمانی‌ست؟ ایشان فرمود: هنگامی‌که راه کعبه بر شما بسته شده، خورشید و ماه با هم جمع شوند و ستارگان و کواکب به دورشان بچرخند و دابة خارج شود و مردم را به سوی محشر سوق ‌دهد.»[22]

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: «خروج دابة بعد از طلوع آفتاب خواهد بود، هنگامی‌که دابة خروج کند ابلیس را در حال سجده می‌کُشد و مؤمنین تا چهل سال در زمین از نعمت‌های خدا برخوردار شده، چیزی آرزو نمی‌کنند مگر اینکه می‌یابند. ظلم و جوری نخواهد بود و همۀ اشیاء تسلیم خدای عالم شده، مؤمنین با رغبت و کافرین با کراهت تسلیم امر خدا شده. درندگان و طیور با کراهت مطیع شده و درندگان مزاحم پرندگان نمی‌شوند.»[23]

همچنین ایشان فرمودند: «این ساعت (قیامت) اتفاق نمی‌افتد مگر ده نشانه بیاید: سفیانی، دجال، دخان، دابة‌الارض، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، خسف مشرق و جزیرة‌العرب، آتش از قعر جزیرۀ عدن که مردم را به محشر سوق می‌دهد.»[24]

در دوران رجعت، باطن‌ها نمایان شده و انسان‌ها بر اساس ظواهر قضاوت نمی‌شوند، بلکه در دورۀ دابةالارض سرشت باطنی مردم توسط انگشتری، نشانه و علامت گذاری شده و همه از هم شناخته می‌شوند.

 


[1]- اصلا وجود نداشته، هیچ.

[2]- ظلمت و نور هر دو از حق است و خدا جعل کرده، اما ظلمت در ظاهر و نور در باطن است. ظلمت کفی‌ست که از آب بلند شده. آبی که ثابت و باقی‌ و حق است اما کف محکوم به فناست ولو اینکه 50 هزار سال طول بکشد.

[3]- ولایت، مقام نورانی حضرات است نه جسم و بدن ایشان.

[4]- بشر، انسانیتش بالقوه و حیوانیت و بشریتش بالفعل است؛ یعنی بدنش بُعد کثرت و ظاهر، و عقلش بعد وحدت و باطن اوست.

[5]- سورۀ شوری، آیۀ 51: هيچ بشرى را نرسد كه خدا جز به وحى يا از آن سوى پرده، با او سخن گويد. يا رسولی مى‌فرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحى كند.

[6]- سورۀ قصص، آیۀ 7: "وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ"

[7]- سورۀ نحل، آیۀ 68: "وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ..."

[8]- سورۀ قصص، آیۀ 85: همانا كسی كه این قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به سوی وعده‌گاه بازمی‌گرداند.

[9]- تفسير القمی، ج2، ص 147: "قال: يرجع إليكم نبيكم و أميرالمؤمنين و الأئمة(علیهم‌السلام)."

[10]- سورۀ غافر، آیۀ 51.

[11]- تفسير القمی، ج1، ص 247: "ثُمَ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ مِیثَاقَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ لَهُ بِالْإِیمَانِ بِهِ وَ عَلَی أَنْ یَنْصُرُوا أَمِیرَ‌الْمُؤْمِنِینَ"

[12]- "ما بعث اللّٰه نبياً من لدن آدم فهلم جرّاً الا و يرجع إلى الدنيا و ينصر أميرالمؤمنين و هو قوله لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ يعنی رسول اللّٰه وَ لَتَنْصُرُنَّهُ يعنی أميرالمؤمنين (عليهما‌السلام)."

[13]- الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص 360: "قال: ليؤمنن برسول الله و لينصرن أميرالمؤمنين عليا. قال: و الله من لدن آدم و هلم جرا، فلم يبعث الله نبيا و لا رسولا الا رد جميعهم الى الدنيا حتى يقتلوا بين يدى على‌بن‌ابىطالب."

[14]- عيون أخبار الرضا، ج2، ص 201: "فقال المأمون يا أباالحسن فما تقول فی الرجعة فقال الرضا إنها لحق قد كانت فی الأمم السالفة و نطق‌ به القرآن.و قد قال رسول الله يكون فی هذه الأمة كل ما كان فی الأمم السالفة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة."

[15]- سورۀ قصص، آیات 5 و 6.

[16]- رجعت، ظهور حق در انسان کامل است که خدا را در اسماء جامعش نشان می‌دهد و مظهر اسم اعظم است.

[17]- مختصر البصائر، ص 455.

[18]- سورۀ نور، آیۀ 55 : مرا مى‌پرستند و هيچ چيزى را با من شریک نمى‌كنند.

[19]- بحارالأنوار (ط - بيروت)،ج‏53، ص 46.

[20]- الغيبة للنعمانی، نص، ص 258.

[21]- بحارالأنوار (ط - بيروت)،ج‏ 52، ص 275.

[22]- بحارالأنوار (ط - بيروت)،ج‏ 52، ص 12.

[23]- الملاحم و الفتن في ظهور الغائب المنتظر(عج)، ج 1، ص 101.

[24]- الغيبة (للطوسي)، نص، ص 436: عشر قبل الساعة لا بد منها السفياني و الدجال و الدخان و الدابة و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسى ع و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلى المحشر.

 



نظرات کاربران

//