حضرت نوح(علیه‌السلام) و پسرش

حضرت نوح(علیه‌السلام) و پسرش

 

در ادامۀ بحث «مقدمۀ رجعت» (جلسۀ 4، 23 شعبان 1444) به تبیین موضوع «حضرت نوح(علیه‌السلام) و پسرش» می‌پردازیم.

حضرت نوح(علیه‌السلام) کشتی ولایت و هدایت را به اذن حق ساخت و از هر زوج وارد کشتی کرد. خداوند در آیۀ 41 سورۀ هود می‌فرماید: "وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ"؛ گفت: بر آن سوار شويد، كه به نام خدا (اسم اعظم الله) به راه افتد و به نام خدا بايستد. زيرا پروردگار من، آمرزنده و مهربان است.

سوار شدن بر کشتی ولایت، حرکت، جریان و توقفگاه آن باید با اتصال به اسم جامع «الله» باشد تا به دو اسم غفور و رحیم برساند. اسم «رحمان»، رحمتی از حق‌تعالی‌ست ‌مربوط به تمام مراتب هستی‌ اما «رحیم» رحمتی‌ست مخصوص سالکانی که در سیر صعود با اختیار خود در مسیر حق حرکت می‌کنند. اسم جامع الله در جلوۀ رحیمیتش تاریکی‌ها و حدود بدن، جسم و طبیعت را می‌پوشاند و با اسم «غفور» بالا می‌کشاند و رفعت می‌دهد.

زوجینی هم که در کشتی ولایت سوار شده‌اند علاوه بر معنای ظاهری‌اش که از هر موجود، زوجی سوار شده، اشاره به روح مجرد و بدن مادی‌ست که در تعینشان نفس می‌شود. نفسی که جسمانیةالحدوث است و در حرکتش به روحانیة‌البقا می‌رسد.

انسان، جامع تمام مراتب هستی‌ در دو بُعد نفس و عقل است. نفس همان قوا و بدن و «منِ» ما و جنبۀ کثرتی انسان است اما عقل جلوۀ وحدت است؛ یعنی عقل، حاکمیت وحدت و نفس حاکمیت کثرت است. عقل جز با قرار گرفتن در امواج طبیعت و مقتضیات عالم نفس به جریان و ظهور نمی‌رسد[1] و لازمۀ حرکت و رسیدنش تعین یافتن نفس است. البته این امر جز با اتصال به اسم جامع الله امکان‌پذیر نیست.

کسی که در کشتی ولایت نشسته و در جریان و حرکت است حتماً در فتنه‌های امواج طبیعت خواهد بود و این همان اقتضای حرکت در عالم ناسوت است. وقتی انسانِ جامع، سوار بر کشتی می‌شود باید تمام نیازش که کثرت است نیز سوار شوند؛ یعنی از هر موجودی (نبات و حیوان و...) زوج سوار ‌‌شوند تا به اسم الله (وحدت) برسند.

نکتۀ اصلی در این آیات پرستش خدا در جامعیت جمال و جلال است. همان اصلِ مهم «وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت»؛ یعنی خدای عینی (نه مفهومی و ذهنی) را در تمام پدیده‌های زندگی مشاهده کردن، چه در دم و بازدم و چه در آفاق و افلاک.

این اصل همان است که احکام شریعت را از طریقت و حقیقت جدا نکنیم، ظاهر را بدون باطن و اعمال را بدون نیّت در نظر نگیریم. جمال را بدون جلال و جلال را بی‌جمال، وحدت را بدون تضاد و تضاد و کثرت را بدون وحدت نبینیم تا در پدیده‌های ناسوتی آرام و با طمأنینه باشیم. با این نگاه می‌فهمیم در عین داشتن دردها، فشارها، تضاد و تنازع‌ها در عالم ناسوت، وحدت هم سرجای خود هست. پس هنگامی‌که در عوارض کثرت قرار می‌گیریم و دچار وحشت می‌شویم، با نگاه به وحدت در قلب آرام می‌شویم.

آخرزمانی‌ها بیشتر از هر دورانی اسیر امواج کثرتند[2]؛ کثراتی که جلوۀ حقند مانند گل زیبا، کثراتی که تجمل و توهمند، کثرات ظلم و ستم و جنگ و خونریزی و لشگر جهل و... . ملاک در همۀ این جلوات، نظر و نگاه قلب است. در هر میدانی باید ببینیم قلبمان کجاست؟

اگر قلبمان به دنبال سود و زیان شخصی و جزئی خود، اموال، اولاد، ازواج و... بود، بدانیم با امواج کثرات خواهیم رفت و به دنبال معصیت‌ می‌دویم. اما اگر قلبمان مجذوب جلوات کثرت نشد، همانجایی هستیم که قلبمان آنجاست؛ یعنی عالم وحدت.

خداوند در آیات 42 و 43 سورۀ هود می‌فرماید:"وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ. قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ."؛ وكشتى، آنان را در ميان امواجى به بزرگی كوه مى‌بُرد. نوح پسرش را كه در گوشه‌اى ايستاده بود ندا داد: اى پسر، با ما سوار شو و با كافران مباش. گفت من به زودی پناه می‌برم به کوهی که مرا از آب (امواج) نگه دارد. نوح گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌ (عاصمی) از فرمان خدا نيست مگر كسى كه خدا به او رحم کند. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.

اموال، اولاد، ازواج، عشیره و... همگی امواجند و زمانی که به لحاظ خود، برای خود و سود و زیان شخصی خود ببینیم اسیر جلواتشان می‌شویم. ممکن است قلبمان مجذوب بسیاری از این امواج نشود و تنها یک موج تعلق قلبمان باشد. اما همان موج از عالم وحدت دورمان می‌کند و اسیر کثرت می‌شویم.

کشتی نوح در امواج کثرت طبیعت در جریان بود که ناگهان چشمش به گوشه‌ای از این جلوات در فرزند افتاد. پسری که از راه، شریعت، اندیشه و ولایت پدر کناره گرفته بود. نوح چون فرزند را مال خودش دید، او را ندا کرد که ای پسر با ما سوار شو و از کافران نباش.[3] اما فرزند به حرف او گوش نداد و فکر می‌کرد با تکیه بر نیروی عقل و ارادۀ خودش می‌تواند نجات یابد. سپس موجی از هوای نفس او را فراگرفت زیرا روحیۀ او از غرق‌شدگان در عالم ماده و کثرت بود. و نوح می‌دانست که هیچ‌کس نمی‌تواند اهل نجات باشد مگر کسی‌که در شریعت و مسیر حق باشد.

سپس فرمود: "رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ[4]؛ پروردگارا، پسرم از خاندان من بود و وعدۀ تو حق است و نيرومندترين حكم‌كنندگان تو هستى.

نوح، فرزند را مال خود و خود را متعلق به فرزند دید. این همان ترک اولای او بود که به جهت علاقه‌اش به هدایت فرزند از خدا درخواست نجات او را داشت.[5] در حالی‌که فرزند چیزی جدا از سایر آفریده‌های خدا نیست و در نظام توحیدی، روابط کثرت با نگاه وحدتی معنا می‌شود؛ یعنی روابط بر اساس ولایت است، نه حسب و نسب.

نوح در نفسش رنگ تعیُّن و تشخص پدر بودن، یا رنگ اهتمام برای نجات و هدایت داشت. لحظه‌ای رابطۀ ولایی‌اش را گم کرد و عقل معاش (وهم) بر عقل معاد غالب شد و با عقل جزئی و شخصی تصمیم گرفت و نسبت پدر و فرزندی را مطرح کرد. البته جایگاه انبیاء رفیع‌تر از آن است که با تعلقات و رنگ هوای نفس ما قیاس شود.

حضرت نوح(علیه‌السلام) قومش را به وحدت دعوت می‌کرد و می‌فرمود: «شما محبوب و مطلوبی جز خدا ندارید.»[6] اما لحظه‌ای خود غفلت کرده و موج کثرتِ فرزند او را می‌گیرد و حتی فراموش می‌کند که خدا از او خواسته بود که دربارۀ ظالمان غرق‌شده با او سخنی نگوید؛ "وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ"[7]؛ دربارۀ ظالمان با من سخن مگوى كه همه غرقند.

هر پدر و مادری به لحاظ عاطفی به بچۀ خود وابسته‌اند‌ و این تعلق، غفلتی‌ می‌شود که خدا را نبینند؛ در حالی‌که فرزند جلوۀ حق است و باید با نگاه کثرت عین وحدت به جلوات حق نظر کنند. هنگامی‌که خود را ببینند، در جمال و جلال و در تمام جلوات حق، به دنبال جلب منفعت و دفع ضرر از خود و شئون خود هستند و خدا را فراموش می‌کنند.

ملاک و میزان همواره قلب ماست. اگر در قلبمان جلوات را برای خودمان دوست داشته باشیم اسیرشان می‌شویم، اما اگر جمال و زیبایی را به لحاظ حق دوست داشته باشیم و رابطۀ ما با تمام ظهورات، رابطۀ ولایی باشد نه شخصی، تعلقی نداریم؛ زیرا قلب محبوب و معشوقی غیر از حق ندارد.

سپس خداوند می‌فرماید: "يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ"[8]؛ اى نوح، او از اهل تو نيست، او عملى است ناصالح. از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه. برحذر مى‌دارم تو را كه از مردم نادان باشى.

حق‌تعالی، فرزند نوح را نفی نمی‌کند، بلکه اهل‌بودن او را نفی می‌کند. اهلیّت، نسب و حسب نیست، بلکه محاذات روحی و ارتباط ولایی‌ست. کسی که از وحدت بریده و به کثرت بدون وحدت نظر می‌کند اهل نوح نیست. اهل نوح از کثرت، خود و عقل معاش به وحدت، خدا و عقل معاد هجرت کرده‌اند، همان‌ها که ایمان آورده (وحدت) و عمل صالح (کثرت) دارند. کسانی‌که در کثرات، وحدت را پیدا کرده‌اند و معتقدند در درون همۀ کثرات وحدتی حاکم است که در تضاد و تخاصم ظاهری باید به او نظر کرد.

قلوب اهل ولا حول یک محور جمع شده و هرگز از هم جدا نمی‌شوند، گرچه از لحاظ امواج طبیعت و جسم بینشان جدایی افتد. این همان اتحاد قلوبی است که در توقیع امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) به عنوان شرط ظهور آمده است.

خداوند همه چیز را برای انسان آماده کرده و هر چیز به اندازه و مقدار معین سر جای خودش چیده شده است. همۀ کثرات نیز رو به وحدت در حرکتند و تنها اله، محبوب و معشوق جانشان خداوند است. انسان جامع تمام این مراتب نیز روبه وحدت در حرکت است و قوای کثرتی‌اش، فقط وسیله‌ای برای انجام وظیفه هستند.

قرآن در ادامه می‌فرماید: "قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ ۖ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ"[9]؛ گفت: اى پروردگار من، پناه مى‌برم به تو اگر از سر ناآگاهى چيزى بخواهم، و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نکنی از زيان‌كاران خواهم بود.

نوح متوجه خطایش شد و به ربش پناه برد؛ همان "هارِبٌ مِنْکِ إلِیْک".[10] او از تلوین نفس[11] و بقای خودش به حق پناه برد و برای توبه و برگشت، خودش برنامه‌ریزی و حساب و کتاب نکرد. در حالی‌که ما در همه چیز خود را همه‌کاره می‌بینیم؛ در جمال و خوشی‌ها آنچه را که به آن علم نداریم می‌خواهیم و بعد پشیمان می‌شویم که ای‌کاش نمی‌خواستیم.

در جلال‌ و سختی‌ها نیز فقط خود را دیده و بدون صبر، به دنبال راه‌حلی هستیم که آن را از خود دفع کنیم، چه راه‌حل مادی و چه با دعا و اسباب معنوی. حال آنکه ما نه می‌توانیم خدا را راضی کنیم و نه می‌توانیم کار خراب خود را درست کنیم. وظیفۀ ما پناه بردن به خدا با تضرع است.

در گمراهی فرزندمان، خود را به آب و آتش می‌زنیم و با هزاران نقشه و معصیت می‌خواهیم هدایتش کنیم. در حالی‌که وظیفه‌مان صبر و دعا و زمینه‌سازی و فراهم‌کردن شرایط رشد و تربیت اوست.[12] ما نجات‌دهنده و هدایت‌کننده نیستیم و هر کس بر اساس انتخاب و اختیار خودش در مسیر هدایت یا ضلالت می‌رود.

پیوندهای ظاهری و صوری مثل ارتباطات نسبی نیز زمانی ولایی می‌شوند که بر اساس معنویت و عقلانیت باشد و بُعد کثرتشان به وحدت وصل شود. چنانکه حضرت علی(علیه‌السلام) در حکمت 96 نهج‌البلاغه می‌فرمایند:

"إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ"؛ دوست محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) كسى‌ست كه خدا را اطاعت كند، هر چند به نسب از او دور باشد و دشمن محمد كسى‌ست كه خدا را اطاعت نكند، هرچند خويشاوند نزديک او باشد.

سلمان قبل از اسلام کشیش مسیحی بود و بعد "منّا اهل‌البیت" شد اما یار غار پیامبر دشمن او می‌شود.

فرزندِ نوح عمل غیر صالح معرفی شد که به سبب خطای نوح بود. در سورۀ نوح آیات 26 و 27 می‌فرماید:"وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا. إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا"؛ و نوح عرض کرد: پروردگارا از این کافران دیّاری بر روی زمین باقی مگذار كه اگر بگذاريشان، بندگانت را گمراه مى‌كنند و جز فرزندانى فاجر و كافر نياورند.

حضرت نوح(علیه‌السلام) سالیان زیادی به هدایت مردم پرداخت اما در نهایت نفرین کرد و از خداوند خواست احدی از کافران را بر زمین باقی نگذارد. این همان خطا در نگاه نوح بود که اشخاص را گمراه‌کنندۀ بندگان دانست و از خدا خواست همگی نابود شوند تا بنده‌ای را گمراه نکنند و فرزندان فاجر به دنیا نیاورند. خدا نیز به او نشان داد همانطور که از صلب موحدی چون نوح، کافری همچون پسرش بیرون می‌آید، ممکن است از صلب کافر نیز مؤمن متولد شود.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، اهل ولایت تام الهی است که معرفت به نورانیتش همان معرفت الله است.[13] او در جنگ‌ها گروهی از کافران را که در صلبشان مؤمنی می‌دید نمی‌کشت تا آن مؤمن از صلب اجداد کافرش متولد شود. همانند معاویه‌ پسر ‌یزید که وقتی به حکومت رسید در بالای منبر پدرش را صب کرد و از حکومت استعفا داد. پس ادب آنجاست که انسان موحد به ظاهر حکم نکند و خدا را در جلال و جمالش بپرستد و سؤال و چون و چرایی به او نداشته باشد.

نوح با خطایش همچون آدم به درخت منهیه نزدیک شد،[14] درختی که جلوات حب و بغض شخصی و فردی‌ست. سپس عجز و فقر خود را به پیشگاه حق عرضه کرد، غفران شامل حالش ‌شد و دچار خسران نشد.

به او گفته شد: "...يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ ۚ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ"[15]؛ ای نوح! با سلام و برکاتی از سوی ما بر تو و امت‌هایی که با تواند و امت‌هایی که به زودی آنان را از نعمت‌های خود برخوردار می‌کنیم، هبوط کن و فرود آی.

خداوند در آیۀ بعد به صبر دعوت کرده و به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: "تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ ۖ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا ۖ فَاصْبِرْ ۖ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ."؛ اینها از خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی می‌کنیم، نه تو آن‌ها را پیش از این می‌دانستی و نه قوم تو؛ پس [در ابلاغ پیام ما با بهره گرفتن از این خبرها] صبر کن؛ یقیناً عاقبت برای پرهیزکاران است.[16]

 

 


[1]- مجراها و مرساها: جریان یافتن و حرکت و رسیدن و ایستادن.

[2]- موج، مقتضیات جسمانی طبیعت است؛ چه عقل جزیی (وهم) که عینیت دارد و چه توهم که عینیت ندارد و ساختۀ ذهن است.

[3]- برای معیت با ما در دین ما وارد شو و از حق محجوب نباش.

[4]- سورۀ هود، آیۀ 45.

[5]- اولاد در قرآن فتنه معرفی شده، در صورتی که بدون رابطۀ ولایی و به لحاظ شخصی در نظر گرفته شود.

[6]- سورۀ مؤمنون، آیۀ 24: "وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۖ أَفَلَا تَتَّقُونَ."؛ نوح را به سوی قومش فرستاديم. گفت: اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد که غیر خدا معبودی ندارید. آيا پروا نمى‌كنيد؟

[7]- سورۀ هود، آیۀ 37.

[8]- سورۀ هود، آیۀ 46.

[9]- سورۀ هود، آیۀ 47.

[10]- از تو به خودت فرار می‌کنم.

[11]- تلوین نفس در سیر صعود همان حجاب‌های نورانی‌اند؛ حجاب از وحدت و گرایش به کثرت.

[12]- خداوند دستور به دعا داده و ما طبق وظیفه موظفیم دعا کنیم.

[13]- مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.

[14]- سؤال و درخواست از خدا دربارۀ فرزندش (مسائل فردی و شخصی).

[15]- سورۀ هود، آیۀ 48.

[16]- سورۀ هود، آیۀ 49.

 



نظرات کاربران

//