اشارات سوره‌های طواسین

اشارات سوره‌های طواسین

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 15، 15 رمضان 1444) به تبیین موضوع «اشارات سوره‌‌های طواسین» می‌پردازیم.

حقیقت قرآن در جامعیتش در سه سورۀ طواسین (شعرا، نمل و قصص) بیان شده است. در این سوره‌ها به دو جنبۀ ظهور و حاکمیت مراتب کثرت و ابلیس، و در بطن آن حاکمیت احدیت و حق‌تعالی اشاره شده تا مؤمنین جریان و سیر سه عالم ظهور، رجعت و قیامت را درک کنند.

در حقیقت موحد در سیر وجودی‌اش با دیدگاه وحدت شخصیه، ایام الله را فقط سه روز ظهور، رجعت و قیامت می‌بیند. او ظهور الهی را در وحدت و مانور کثرت را به لحاظ رجعت در نظر می‌گیرد، پس مرگ و برزخ برایش معنایی ندارد. زیرا مرگ را دوره‌ای از خواب مابین ظهور اسماء ظاهر و باطن و اول و آخر می‌بیند و در همان مرگ براساس رجعت زندگی می‌کند.

سیر نزول یا همان روز ظهور از کثرت شروع شده که در بطنش وحدت در جریان است. غایت نظام هستی ‌(ظهور فعل الهی)‌ که در اوج زیبایی و عشق است نیز رجعت است که هم اکنون برایش اتفاق افتاده و آن را در قرآن می‌یابد. یعنی او در دنیا یک دولت باطل دیده که در بطنش دولت حق سریان و جریان دارد و غایت آن پیروزی حق بر باطل است.

با این نگاه وحدت شخصیه در قرآن، خودش را جز در انجام وظیفه نمی‌یابد و هدفش از قرائت قرآن، سیر در آیات و رسیدن به تزکیه و حکمت است. او همچنین می‌یابد فعل حق‌تعالی در نظام هستی، در آیینۀ انسان کامل در رجعت جلوه می‌کند و خدا خودش را در قیامت نشان می‌دهد.

سوره‌های طواسین، ظهور محبت الهی‌اند و اشاراتی برای موحدین دارند؛ سورۀ شعرا، عجز مشرکین از معارضه با قرآن را بیان می‌کند و در سورۀ نمل، با قصۀ حضرت سلیمان و اعجاز غیبی قرآن، مشرکین را به تحدی و مبارزه می‌طلبد. ابتدا سلیمان را با قدرت و اعجاز غیبی‌اش بیان می‌کند و سپس به نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اشاره می‌کند که دولت او از دولت سلیمان برتر و عظیم‌تر است.

همچنین در سورۀ نمل تحذیر و هشدار می‌دهد که قرآن برای هدایت همگان نیست بلکه برای کسی‌ست که با قرآن سیر کند. قرآن برای چنین سالکی عظمت دارد و سکوی پرواز اوست.

داستان حضرت سلیمان، تکنولوژی غیبی او و به کارگیری اجنه و شیاطین نیز در سورۀ نمل بیان شده است. نمونه‌ای از این تکنولوژی و حکومت برتر در جریان نبودن هدهد و تخت ملکۀ سبا (بلقیس) نشان داده شده است. هدهد به سلیمان می‌گوید: «من به چیزی آگاهی یافته‌ام که تو به آن احاطه نداری.»[1] سپس ویژگی‌های سرزمین سبا، ملکۀ آن و تختش را بیان می‌کند. حضرت از اطرافیان می‌خواهد تخت بلقیس را بیاورند. کسی که علمی از کتاب داشت به طرفة‌العینی تخت را نزد سلیمان می‌آورد.[2] و این چنین مالکیت و عظمت تکنولوژی سبا (بلقیس) تسلیم تکنولوژی طرفة‌العینی سلیمان می‌شود.

مُلک و تکنولوژی سبا مربوط به حکومت کفر بود و در مقابلش سلیمان تکنولوژی در توحید داشت. البته حکومت غیبی حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و ملک فرمانروایی‌اش در رجعت برتر و عظیم‌تر از سلیمان است، همانطور که دشمنانش نیز برترین رتبۀ دشمنی را دارند.

امروز تکنولوژی پر زرق و برق غرب در مقابل تکنولوژی سبا و حضرت سلیمان هیچ است. در قرآن آیاتی داریم از اقوامی با تکنولوژی بالا که همگی هلاک شدند، از جمله داستان ابابیل و ابرهه.

امام خمینی(قدس‌سرّه) که با حقیقت قرآن و تأویل آن مأنوس بود این اقوام و سرگذشتشان را مشاهده کرده و می‌فرماید: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» همانطور که کافران و مشرکان قوی‌تر از آمریکا در اقوام گذشته نتوانستند کاری کنند و غایت و عاقبت از آنِ مؤمنین و مستضعفین است.

پیامبر قوم ثمود صالح است که معجزه‌اش بیرون آمدن ناقۀ شتر از دل کوه بود. سورۀ نمل داستان قوم ثمود در سورۀ شعرا را تکمیل کرده و کیفیت زندگی، ملک عظیم و نحوۀ عذابشان را برای عبرت مؤمنین بیان می‌کند.

همچنین در این سوره، امت‌ اسلام را از تکیه‌زدن بر اسباب و علل و قدرت‌های پوشالی برحذر می‌دارد، چرا که اقوامی با قدرت‌های عظیم که از زمین برداشته شدنشان چیز محالی به نظر می‌رسید، دچار عذاب الهی شدند و جز نامی از ایشان باقی نمانده. دولت‌های غربی و آمریکا نیز با قدرت‌سالاری پوچشان، چشم‌های بعضی از ملت‌ها و دولت‌ها را کور کرده‌اند، در حالی‌که هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

در این سوره با بیان سبک زندگی، نحوۀ هلاکت و عذاب اقوام گذشته، سیر تاریخی قدرت‌ها را بیان می‌کند تا اهل اسلام بدانند استکبار با قدرت پوشالی‌اش همچون فرعون، خود را با عظمت نشان می‌دهد در حالی‌که از درون سست و تهی‌ست و روزی فرو می‌ریزد. امروز تشکیل دهکدۀ جهانی بر اساس افکار قدرت‌سالاری صهیونیسم است که دنیا را تحت تأثیر قرار داده و خود را منجی تمام بشریت معرفی می‌کند؛ اما وعده و وعیدهایش تو خالی‌ست.

سومین سوره، قصص است که مقاصد و اشارات سوره‌های شعرا و نمل را کامل‌تر کرده، به حقیقت و فصاحت قرآن اشاره دارد و سیر نزول و در بطنش سیر صعود و رسیدن به حق را بیان می‌کند.

داستان حضرت موسی(علیه‌السلام) در سورۀ قصص کامل‌تر از دو سورۀ قبل بیان شده. حضرت موسی در کودکی در کاخ فرعون بزرگ شده، اما از شیر مادر تغذیه می‌کند و از لحاظ تکوینی صاحب اصلاب شامخه و ارواح مطهره است، گرچه تربیت و زندگی‌اش زیر چتر فرعون بوده است.

موسی(علیه‌السلام) برای طرفداری از یکی از دوستدارانش، فردی از فرعونیان را می‌کشد و از مصر فرار می‌کند. او از فرهنگ و روحیۀ فرعونی هجرت کرده و با شعیب آشنا می‌شود. با تربیت او آمادۀ پذیرش رسالت الهی و نبوت شده و به فرمان حق برای دعوت فرعون راهی مصر می‌شود.

هنگامی‌که حضرت موسی همراه هارون نزد فرعون می‌رود تا او را به حق دعوت کند، فرعون بر او منت می‌گذارد و راحتی و رفاه زندگی در قصر را به او خاطر نشان می‌کند و می‌گوید: «آيا به هنگام كودكى نزد خود تربیت و پرورشت نداديم و تو چند سال از عمرت را در ميان ما نگذراندى؟»[3]

فرعونیت همان فرهنگ و روحیۀ رفاه‌زدگی و راحت‌طلبی‌ست. فرعونِ هر زمانه‌ای کثرت را بر سر زیردستان می‌ریزد و وحدت را از آنان می‌گیرد. فرعون آخرالزمان نیز روحیه و فرهنگ غرب است که نظر وحدت‌بین و شخصیت افراد را از آنان گرفته و اسیر کثرت و تنوع می‌کند. ابرقدرتهای فرعون‌صفت مدام می‌گویند: این ما نبودیم که به شما تکنولوژی و امکانات و... دادیم؟! پس وابسته و اسیر ما هستید و باید به خواست ما تن دهید.

کثرت، ما را از وحدت جدا می‌کند و نگاه کثرتی یعنی تصور کنیم همه چیز به ما داده شده و ما آن‌ها را برای خودمان گرفته‌ایم. در این نگاه، هرچند داده‌ها را از خدا بدانیم چون برای خود و به دلخواه و خواست خودمان است روحیه‌مان فرعونی‌ست. اما در نگاه توحیدی هیچ چیز به ما داده نشده و در هستی فقط حق و ظهوراتش هستند. تنها کاری هم که ما داریم انجام وظیفه است.

پس هر چه از نعمت‌ها به دستمان برسد باید فقط وظیفه‌مان را در قبال آن انجام ‌دهیم و در از دست دادن‌ها نیز غمگین نشویم زیرا در آن موقعیت نیز باید طبق وظیفه‌مان عمل کنیم.

در سورۀ مائده تفکر یهود دربارۀ دست بسته بودن خدا آمده که می‌گویند: "يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ"[4]. آنان دست جلال خدا را با توهم در دنیا برای خود بسته‌اند و معتقدند چون احباء خدا هستند در دنیا فقط دست جمال حق برایشان باز است و هر چه بخواهند خدا در دنیا به آنان می‌دهد، چه با موسی و چه با فرعون. همچنین دچار عذاب نمی‌شوند و اگر عذابی هم بیاید ایام معدود و محدودیست.

همچنین معتقدند خدا به آن‌ها همه چیز می‌دهد و چون نگاهشان به دادن خدا و گرفتن خودشان است، همه چیز را به دلخواه خود استفاده می‌کنند. حتی در حفظ نعمت نیز طبق سلیقۀ خود عمل می‌کنند و تعریف خاصی از اسراف و قناعت و... دارند. در حالی‌که خدا در ادامۀ آیه می‌فرماید: "يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ"؛ هر دو دست خدا باز است؛ دو دست جمال و جلال. او هم هادی‌ و محیی و نافع است و هم ضال و ممیت و ضار.

نگاه یهود یک بینش و نظر است که در بین مسلمانان هم وجود دارد؛ زیرا امت اسلام زبدۀ تمام امت‌هاست. در نگاه توحیدی اگر قبول کنیم نعمت‌ها به ما داده نشده و مال ما نیستند، آن‌ها را اماناتی می‌دانیم که با انجام وظیفه به اهلش باید برگردانیم؛ همان "إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها"[5]

در این نگاه هر دو دست خدا باز است و در میادین جمال و جلال فقط باید طبق وظیفه عمل کنیم. همچنین اگر داده‌ها را امانتی از حق بدانیم، می‌فهمیم نحوۀ استفاده از آن را نیز خود حق در وظایف مشخص کرده و از او می‌خواهیم معرفت و شناختمان را نسبت به وظایف بیشتر کند تا دچار شرک خفی نشویم.

شرک خفی آنجاست که تصور کنیم خدا ظهور کرده و ما همه چیز داریم البته نه به استقلال. در حالی‌که ما فقط ماهیتی هستیم ظهور خودش و چیزی به ما داده نشده، تنها یک چیز از ما خواسته شده که انجام وظیفه است. وظیفه نیز طاعتی‌ست که قوا، خیال، افکار و لوازم «منِ» ما را تضعیف و رقیق کند تا حق بتواند ظهور کند.

موحدینی که در اقیانوس ولایت با آب حرکت می‌کنند همواره با امواج روبرو می‌شوند اما هیچگاه اسیر امواج نمی‌شوند. ایشان وظیفه‌شان را در امواج عالم کثرت اسماء می‌شناسند و می‌دانند هر اسمی وظایف بیشماری در عوالم گوناگون برایشان تعیین می‌کند.

بنابراین محور اصلی این سه سوره،‌ اشاره به حقیقت قرآن دارد و انسان‌ها را به اعتصام به کلام وحی و عبرت‌گرفتن از امم سابقی ‌که از وحی الهی دور شده‌اند دعوت می‌کند. با این معرفت، باید دولت‌های کنونی را بشناسیم و بدانیم هر کدام که با انقطاع از وحی زندگی می‌کنند ولو مرفه‌‌ترین جامعه را داشته و از بُعد دنیوی خوشبخت‌ترین باشند، روزی طومار ظلمشان در هم می‌پیچد.

در مقابل امت‌هایی که به وحی الهی و انبیاء و اولیاء اقبال کردند، در ظاهر همگی در امواج شکنندۀ ظلم ظالمان تکه‌تکه شدند اما وعدۀ حق‌تعالی به ایشان، نصرت، تمکین و استخلاف در زمین بوده که همان "نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ"[6] است.

باور و یقین به عاقبت این دو جبهۀ حق و باطل، همان ایمان به رجعت است. و حاصل این سه سوره، تسلی قلب حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای تحقق وعدۀ نصرت و عزت دولت اسلام در رجعت و تمکین ایشان در زمین بوده است.

به طور خلاصه آنچه از تدبر، دقت و بررسی آیات این سه سوره می‌یابیم شامل موارد زیر است:

عبرت گرفتن از عاقبت مکذبین در سورۀ شعرا و تلاش برای پاک‌کردن رنگ روحیۀ آنان از زندگی‌مان.

ترغیب و تشویق به داشتن روحیۀ طائعین (اطاعت‌کنندگان از انبیاء و اولیاء)[7] و رستگاری عظیم آنان در سورۀ نمل.

یقین به رجعت و سعادت و نصرت هجرت‌کنندگان (مهاجرین)[8] در راه خدا در سورۀ قصص.

 


[1]- سورۀ نمل، آیۀ 22: "فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ".

[2]- سورۀ نمل، آیۀ 40: "قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ"

[3]- سورۀ شعرا، آیۀ 18 : "قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ"

[4]- سورۀ مائده، آیۀ 64.

[5]- سورۀ نساء، آیۀ 58 : خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید!

[6]- سورۀ قصص، آیۀ 5 : ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم!

[7]- اطاعت ایشان در نگاه و بینش توحیدی بوده و نه فقط در فعل و صفت ظاهری.

[8]- هجرت از خود، فکر و نگاه و بینش خود.

 



نظرات کاربران

//