ولایت، اصل و پایۀ دین‌داری - جلسه 41

ولایت، اصل و پایۀ دین‌داری

در ادامۀ بحث (جلسۀ 41، 16 صفر 1444) به تبیین موضوع ولایت، اصل و پایۀ دین‌داری می‌پردازیم.

امام واسطۀ رسیدن به خدا

با مرکب کهیعص و همراه قافلۀ محرم حرکت کردیم؛ عوالم شیرین استعداد ذاتی و فاعلی و معنای پرستش جاهلانه و گمراهانه را شناختیم و دیدیم چگونه افرادی در طول تاریخ به تصور اینکه راه را درست می‌روند، ضال یا مغضوب شدند. صراط مستقیم را در شهود الهی شناختیم و در امتداد معرفی انسان به عنوان جامع تمام اسمای الهی به مبحث «ولایت» رسیدیم.

اهل ولاء کم هستند؛ اگرچه عابد، زاهد، زائر و حاجی فراوان است. چون لازمۀ رسیدن به ولایت، بلاست.[1] منظور از بلایی که انسان را به ولایت می‌رساند، امتحان در رتبۀ فعل و صفت مثل سرد و گرم و بالا و پایین‌های دنیا نیست؛ بلکه امتحان قلب‌هاست.

شرط حرکت در صراط مستقیم، سه شهادت است: شهادت به توحید (أشهد أن لا اله الا الله)، شهادت به نبوت پیامبر خاتم و پیامبران قبل از ایشان (أشهد أن محمد رسول الله) و شهادت به ولایت (أشهد أن علی ولی الله).

این سه شهادت فقط به شرط وجود شوق و محبت نسبت به چهارده معصوم(علیهم‌السلام) و باور به عصمت و جایگاه ویژۀ ایشان پذیرفته می‌شود. ولایت‌پذیری از تمامی تکالیف شرعی مهم‌تر است؛ چون اصل و پایۀ دین‌داری است.

اما مگر توحید باور اصلی و ریشه‌ای نیست؟ نکته اینجاست که بدون ولایت انسان کامل، رسیدن به توحید ممکن نیست. چون حق تعالی بدون واسطه برای مراتب ظهوری خود قابل شناخت و دسترسی نیست و ولایت، آینۀ وجود و واسطه‌ای برای رسیدن به حق است.

توحید بدون ولایت یعنی کسی ادعا کند که خودش با عقل و از درون می‌تواند با خدا ارتباط بگیرد و نیازی به واسطه و امام ندارد. این توحید باطل است و انسان را به مسیر ضال و مغضوب می‌کشاند. کسی که می‌گوید: «من خدا را دوست دارم؛ اما امام را نمی‌خواهم!» در زندگی سرگردان می‌شود؛ به خدا هم نمی‌رسد.

انسان کامل توحید را به شهود رسید؛ یعنی تمام اسماء را دریافت کرد. پس ما بیرون از وجود امام نیستیم که او بیاید به ما چیزی بدهد! ما درون انسان کاملیم و او با قلب صافی خود ما را قبل از خودمان دیده است و ما تا امام را نبینیم نه می‌توانیم خود را بشناسیم؛ نه خدا را.

اگر وجود خورشید باشد، امام اولین شعاع نور این خورشید است و بقیۀ موجودات، شعاع‌های بعدی هستند. بهره‌گیری از خورشید مادی بدون واسطه برای ما ممکن نیست. ما نمی‌توانیم به خورشید نزدیک شویم یا بیش از چند ثانیه مستقیم به آن نگاه کنیم. اما به واسطۀ شعاع‌های نور خورشید می‌توانیم از او نور و گرما بگیریم و حیات خود را ادامه دهیم. به همین ترتیب، انسان کامل واسطۀ بهره‌گیری ما از خورشید وجود است.

پس شیعه بودن فقط به معنای پیروی از امام نیست. بلکه نور گرفتن از اولین شعاع خوشید وجود است. شیعه نور را از انسان کاملی می‌گیرد که او بی‌واسطه نور را از مبدأ دریافت کرده است.

وجود، مثل برق در نیروگاه است. ما فقط وقتی می‌توانیم از این برق استفاده کنیم که ضعیف شده و با سیم به خانۀ ما رسیده باشد. ولایت، منفک از توحید نیست؛ بلکه جریان توحید است. مثل برق در سیم که جدا از برق نیروگاه نیست و تمام خواص آن را دارد. با این تفاوت که برق در سیم مستقل نیست.

ما در عالم ماده خیلی راحت واسطه‌ها را قبول می‌کنیم. مثلاً خیلی عادی است که برای رسیدن به طبقۀ بالاتر باید از پلکان استفاده کنیم. اینکه «من به پلکان احتیاج ندارم و خودم می‌توانم بالا بروم!» توهمی بیش نیست. هر تلاشی هم کنیم بی‌نتیجه می‌ماند و ناامید می‌شویم.

ما خیلی راحت می‌پذیریم که برای استفاده از یک وسیلۀ برقی، باید حتماً راهنمای محصول را مطالعه کنیم. ولایت دفترچۀ راهنمای وجود ماست. فرق رسالت و ولایت در این است که رسالت ظاهر را هدایت می‌کند و ولایت باطن را. رسول راه را نشان می‌دهد؛ ولی دست می‌گیرد و می‌رساند. رسالت مقدمۀ رسیدن به ولایت است و ولایت انسان را به خدا می‌رساند. پس بدون رسالت نمی‌توان به ولایت رسید.

چه بسیارند افرادی که رسول را پذیرفته‌اند و به شریعت و تمام فروعات پایبندند. اما دینشان فقط ظاهری است و به بطن آن نرسیده‌اند؛ به همین دلیل احتمالش زیاد است که با تغییر محیط و به خطر افتادن آبرو و برای همرنگ شدن با جماعت و... از پایبندی به شریعت دست بکشند. چون اسلامشان ظاهری و موروثی است و ریشه در باطن ندارد.

اما کسی که دین را نه به اجبار محیط و معاشر بلکه با معرفت بپذیرد و ظاهر را هم با اتکا به باطن اصلاح کند، هیچ چیز نمی‌تواند ذره‌ای پایبندی او به شریعت را تغییر دهد. حتی اگر همۀ عالم با او مخالف باشند، او در مسیر درست، ثابت قدم می‌ماند. چون در باطن قوی است. او آینۀ ولایت می‌شود و به کسانی که گمراهند عشق می‌ورزد و وجودش هدایت‌کننده و آگاهی بخش است. برعکس کسی که پوستۀ اسلام را پپذیرفته است و به خاطر نماز و روزه‌اش خود را از بقیه بهتر می‌داند و امر به معروفش هم با نگاه از بالا به پایین است.

کسی که دین ظاهری دارد، با اینکه به شریعت و اخلاق پایبند است، چون باطنش را اصلاح نکرده، درگیر حب و بغض جزئی است و با کوچترین سختی و مشکل، قلبش بالا و پایین می‌شود. چون این ولایت است که در میدان ابتلا عجز و نقصان را جبران می‌کند.

پس ولایت، از شریعت‌ورزی مهم‌تر است. چون معیار صحت و قبولی اعمال است. شیعه کسی است که اعتقادش نه از ظاهر بلکه از عمق قلبش نشئت می‌گیرد و عمق قلب چیزی جز محبت و عشق نیست. اما کسی که شریعت را منهای ولایت پذیرفته، ممکن است اعمالش صحیح باشد ولی مقبول نیست. چون شرط قبولی را ندارد.

معنی شاهد بودن امام

در روایات داریم که ائمه بر تمام پیامبران گذشته و امت‌ها شاهد هستند و پیامبر خاتم علاوه بر پیامبران و امت‌ها بر ائمه هم شاهد است. باید معنای شاهد بودن امام را بررسی کنیم تا بتوانیم جای او را در وجود و هستی موجودات دریابیم. شهید با شهود و مشاهده هم‌خانواده است. شهود عبارت است از «حضور صورت چیزی نزد دیگری.»

هر شیء از ماده و صورت تشکیل شده است. ماده، خمیر اولیه و صورت، شکل و عینیتی است که به ماده داده می‌شود. مثلاً مادۀ میز چوب است و صورت آن میز بودن.

وقتی می‌گوییم امام شاهد است یعنی صورت و عینیت همه چیز در امام هست. تمام عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت ما در امام حاضر است. مثل ریشه که شاهد بر گل است. یعنی صورت گل به عنوان شیئیت در ریشه هست و تمام مراتب گل یعنی ساقه، برگ، گلبرگ، رنگ و بوی گل به عنوان عین حقیقی در ریشه هست و وجود و بقای گل به شهود ریشه وابسته است.

به همین دلیل در دعای ندبه می‌خوانیم: "بنَفْسي اَنْتَ مِنْ مُغَيَّب لَمْ يَخْلُ مِنّا" یعنی فقط ظاهر امام از ما غایب است و ما با تمام عوالم خود در حضور امام هستیم. امام شاهد بر صورت تمام موجودات و تمام مراتب وجودی است.

ما از بچگی زیاد شنیده‌ایم که «کار بد نکن خدا می‌بینند!» و ما تصور می‌کردیم شاهد بودن خدا به این معنی است که او بالا نشسته است و با دوربین ما را نگاه می‌کند و منتظر است خطایی از ما سر بزند تا مچمان را بگیرد و جهنمی شویم! این تصور از شاهد بودن، خدایی نامهربان برای ما ساخته بود. در حالی که شاهد بودن خدا و امام به این معناست که ما جدای از ایشان نیستیم و این شاهد بودن عین عشق و محبت و دستگیری است. چون او شاهد بر فکر و خیال و اعمال ماست دیگر به خود اجازه نمی‌دهیم هر کاری را انجام دهیم.

پس امام جدا از ما و دست بسته نیست. هدایت او به این معنا نیست که فقط از گناهان ما ناراحت می‌شود و برایمان دعا می‌کند! بلکه او در وجود شاهد ماست و با عشق و محبت خود دستگیری می‌کند و نواقص قالب ما را برمی‌دارد. شناخت امام مستلزم این است که ما از سود و زیان جزئی دست برداریم و حقیقت خود را در وحدت جمعی پیدا کنیم.

حضور صورت یک شیء در شیء دیگر، در عالم ماده امکان ندارد. ما به عنوان صورت جسم در هم حضور نداریم! زمین بر آسمان و آسمان بر زمین موجود نیست. نه آب در هواست و نه هوا در آب. ما در جسم امام حضور نداریم. بلکه حقیقت ما برای وجود او مشهود است.

ولایت، نوری بر ظلمت ماده

در روایت داریم: "أنَّ اللهَ خلق الخلقَ في ظُلمةٍ فألقى عليهم من نورِه فمن أصابه من ذلك النُّورِ اهتدى و من أخطأه ضلَّ"[2]

خداوند خلق را در ظلمت آفرید. سپس از نور خودش بر آن ظلمت إلقا کرد. هر کس که این نور به او رسید، هدایت یافت و هر کس خطا کرد گمراه شد.

ماده ظلمت است؛ چون مثل خمیر است و صورت و عینیت ندارد. هر چیز به قدر تعلق به ماده دارای غفلت و تاریکی است. عناصر چهارگانه با هم مخالفند. آب و آتش با هم نمی‌سازند؛ همان‌طور که خاک و هوا با هم جمع نمی‌شوند. این چهار عنصر، متضاد و همیشه با هم در جنگند. به همین دلیل ماده، کون و فساد است. اما خداوند بر همین ماده نورش را إلقا کرد. این نور، همان استعداد ذاتی، فطرت، اسما و نفخۀ الهی است. اینجاست که تمام تاریکی‌ها روشن می‌شوند. مثل وقتی که خورشید طلوع می‌کند و جهانی که تاریک بود، روشن می‌شود.

ظلمت خلقت مثل وقتی است که بتی ساخته می‌شود. این بت تاریک است. چون چشم دارد؛ اما نمی‌بیند. گوش دارد؛ اما نمی‌شنود. دست و پا دارد؛ اما حرکت نمی‌کند. حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) هم به همین تاریکی بت‌ها اشاره کرد و گفت: «چطور بت‌هایی که قدرت حرکت ندارند می‌توانند خالق باشند؟»[3]

خدا هم جسم ما را از خاک آفرید. این جسم تاریک بود. ولی وقتی روح الهی در او دمیده شد، چشم دید؛ گوش شنید و قوا به فعلیت رسیدند. معده با شعور فوق‌العاده‌ای کار می‌کند؛ کبد با سیستمی هوشمند مواد زاید را برمی‌دارد و خون با برنامه‌ریزی دقیق در بدن گردش می‌کند و به ریزترین اجزا مثل مردمک و ریشۀ مژه‌ها می‌رسد.

ما باید ظلمت خود را درک کنیم. یعنی بدانیم که فقیر هستیم و هیچ نداریم. در عین حال نور اسمای الهی به ما تابیده است. محبوب و معشوقی غنی همواره با ماست. چشم و گوش ما ظلمانی است؛ اما همیشه می‌بیند و می‌شنود چون اتصالش با نور برقرار است. کسی که این نور را ببیند هدایت می‌یابد. اما کسی که فکر کند خودش از اول بینا و شنوا بوده است و نور را از خودش ببیند به گمراهی می‌رسد.

اولین درجه از درجات نور و شهود حق تعالی به آدم رسید و او معلَم اسما و حامل نور ولایت شد. آدم، نوعیت من و شماست هر چند عین خارجی و تاریخی هم داشته است. یعنی همۀ ما حامل آن نور هستیم. نور ولایت یعنی هر چه خدا دارد بجز وجوب.

به همین دلیل پیامبر می‌فرماید: وقتی آدم بین آب و گل بود من نبی بودم.[4] و در مورد حضرت علی‌(علیه‌السلام) داریم که دو هزار سال قبل از خلقت آدم خلق شده است.[5] شهود یعنی دیدن نوری که به ظلمت ماده إلقا شده است. این نور اول قوای مادی را روشن می‌کند و حواس به کار می‌افتد و در رتبۀ بعد خیال و عقل را روشن می‌کند و اگر آن نور نباشد، ما بتی خاکی بیش نیستیم.

نور ولایت در عالم ماده ضعیف است. در عالم خیال از ماده قوی‌تر است و در عالم عقل به اوج خود می‌رسد. به همین دلیل اوج قرب و محبت به امام در عالم عقل است.

خداوند می‌فرماید: "وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ"[6]

سائق، قوۀ عملی و شهید قوۀ علمی است. معنای آیه این است که در دو عالم ملک و ملکوت، امام شاهد بر قوای علمی و عملی ماست. انبیا و ائمه به منزلۀ قوه ادراکی و عملی برای پیروان خود هستند. اما چون ما خودمان را صاحب چشم و گوش و قوای خود می‌دانیم، دست امام را می‌بندیم. اما اگر جایگاه فقر خود را بیابیم، سائق و شهید بودن امام را هم درک می‌کنیم و می‌بینیم که چطور ملک و ملکوت ما را می‌چرخاند.

وقتی خداوند به فرشتگان دستور سجده بر آدم را داد، آنان نپذیرفتند. چون فقط قالب ظلمانی آدم را دیدند. اما خداوند فرمود من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.[7] آنچه فرشتگان ندیدند، نور ولایت الهی در آدم بود. خداوند از فرشتگان خواست اسمای خود را بگویند. اما آنان نمی‌دانستند. چون جامع اسمای الهی نبودند. اما آدم توانست اسمای فرشتگان را به آن‌ها بگوید.[8] یعنی شیئیت وجودشان را به آن‌ها بشناساند. چون تعلیم جامع دیده بود. پس از آن فرشتگان بر نور ولایت سجده کردند. پس امام شاهد بر فرشتگان هم هست.

 


[1]- اصول کافی، ج2، ص109: "أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ"

[2]- صحيح الترمذي، ص  2642.

[3]- سورۀ انبیا، آیه 66.

[4]- بحارالأنوار، ج16، ص402: "کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین"

[5]- فضائل الشیعة شیخ صدوق، ص9.

[6]- سورۀ ق، آیۀ 21: و هر كسى مى‌آيد [در حالى كه‌] با او سوق‌دهنده و گواهى‌دهنده‌اى است.

[7]- سورۀ بقره، آیۀ 30.

[8]- سورۀ بقره، آیات 31-33.

 



نظرات کاربران

//