نه به زندگی کردنِ بدون امام!

نه به زندگی کردنِ بدون امام!

در ادامۀ بحث (جلسۀ 47، 23 صفر 1444) به تبیین موضوع نه به زندگی کردن بدون امام! می‌پردازیم.

سیرِ حرکتِ حسینی ما را کشاند به قرارگرفتن در جاذبۀ حیات فطری و حیات طیبه و اجتناب از حیات دانی. در شناخت این دو حیات در سورۀ مبارکۀ مریم، ما به دو جلوۀ خلقت در استعداد ذاتی و استعداد قابلی پی بردیم. و دانستیم استعداد قابلی می‌تواند، استعداد ذاتی‌اش را ظهور دهد و می‌تواند در عدم و در مراتب دانی وجود بماند.

در باب استعداد ذاتی و استعداد قابلی که همان فطرت بود و نظرش به مفطورات وجودی و اسارتش در قالب، صحبت کردیم. و وجه ربوبی خود را در وجود خود که همان ظهور انسان کامل است، تحت عنوان ولایت و امامت پیدا کردیم. و برآن شدیم که وجه جانمان را به این جهت بنماییم که: "إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ"[1]؛ من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است.

در ادامۀ تبیین ولایت، رسیدیم به بحث حیات طیبه و معقول (زنده بودن) و حیات دانی و حیوانی (زندگی کردن). و در اینجا با توجه به نظرات و بیانات علامه جعفری(رضوان‌الله‌تعالی) آن را ادامه می‌دهیم.

علامه می‌فرماید: آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده‌اید که آدمی با آن همه زیبایی‌هایی که دارد به چه درجه‌ای از سقوط می‌رسد که بنا به فرمایش قرآن کریم، حتی از حیوانات هم پست‌تر و گمراه‌تر می‌شود؟!

انسان موجودی است که تمام مراتب جمال الهی در وجود او تعبیه شده است. از نفوس افلاکی و عقول و فرشتگان تا نفوس شبه مجرد و نفوس نباتی و حیوانی، خصوصیات وجودی همه، در اوست. همۀ خصوصیات وجودی آن مراتب را تحت عنوان اسماء الهی در خود دارد. درونش این همه زیبایی دارد، در بیرون هم که خداوند عین خارجیِ همۀ این‌ زیبایی‌ها را گذاشته است.

نفس انسان مستعد ساختن هجده‌هزار عالم است که ورای این عالم سه‌بعدی هستند. انسان چطور با داشتن اسمائی که هریک، پله‌ای برای رسیدن به این عوالم هستند، به چنین وضع فلاکت‌باری می‌رسد که امروز در دنیا شاهد آن هستیم؟ به‌گونه‌ای که پستی این انسان‌ها، با پستی حیوانات قابل مقایسه نیست. برای مثال درندگیِ انسان‌هایی مثل چنگیزخان مغول با آن همه قتل و غارت و شقاوت را، هرگز نمی‌توان با درندگیِ حیوانات درنده مقایسه نمود.

البته باید بدانیم که هریک از این درندگانِ تاریخ، در ما رتبه‌‌ای دارند و این طور نیست که فقط یک چنگیز بوده و ما خود را از او و درندگی‌ و شقاوتش بری بدانیم، بلکه هرکس در درون خودش صفت چنگیز را دارد که بنا به رتبۀ خودش ممکن است از او بروز کند. هرچه انسان در شهوات پیش برود و عقل خود را در مرحلۀ معاش و عقل جزئی نگه دارد، دیگر عقل معاد او کار نمی‌کند و نتیجه‌اش بروز حیوانیت است. هراندازه «شخصیت» انسان زیر پای «شخص» او لِه شود، و برای حفظ دنیایش، ابدیت خود را فدا کند، به همان اندازه از حیوان پست‌تر می‌شود.

می‌فرماید: «از هیچ کس شنیده نشده که ماری پس از گزیدن یک انسان و کشتن او، به لانۀ خود برود و مجلس شادی و سرور بر پا کند و به کارش مباهات نماید.» درصورتی که ظالمان در طول تاریخ این گونه عمل کردند، از جمله قاتلان امام‌حسین(علیه‌السلام). در صورتی که رابطۀ امام با انسان ورای یک رابطۀ معمولی است.

در اینجا لازم است از خودمان سؤال کنیم: «رابطۀ ولایت امام‌حسین(علیه‌السلام) با نفوس جزئیۀ تک‌تک ما چیست؟» یا به تعبیری «رابطۀ ولایت با ما چگونه است؟»

جواب این است که تمام مراتب وجودی ما (ملک و ملکوت و جبروت و...) علی‌الاتصال از اوست: "بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى". پس فرق نمی‌کند یزید و معاویه و...، باشیم یا شیعه‌ای که رابطه‌مان را با امام‌ زمانمان قطع کرده‌ایم، مرده‌ای هستیم که زندگی پست حیوانی داریم! فرق است بین «زنده بودن» و «زندگی کردن». جسد مرده هم زندگی می‌کند، در حیات جمادی خودش زندگی می‌کند، به عناصر چهارگانۀ خاک و آب و هوا و آتش برمی‌گردد و بر اطرافش اثر همان حیات دانی را می‌گذارد!

رابطۀ انسان با ولایت رابطۀ «حیات» است. پس وقتی انسان از امام دور است؛ زنده نیست، آثار حیات انسانی ندارد و در تاریکی مطلق است. تنها همان آثاری از او صادر می‌شود که از جسدش در قبر صادر می‌شود. جسد با تجزیه‌اش به رشد نبات و حیوان کمک می‌کند. این انسان، دیگر انسان نیست بلکه از حیوان پایین‌تر است: "أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ"[2]

بنابراین انسان دور از انسان کامل، شخصیتی ندارد؛ شخصیت انسان وابستۀ به این است که امام را همراهی و اطاعت نماید. و اگر این همراهی نباشد، انسان نابودی را تجربه می‌کند، هرچند در غفلت باشد و این نابودی را درک نکند!

متاسفانه امروز حتی شیعه هم با فرو رفتن در روزمرگی‌ها، فراموش کرده که زندگیِ بدون امام یعنی مرگ. اگر نگاهی به خودمان بیفکنیم خواهیم پرسید «این چه زندگی است که ما داریم؟ مگر بدون امام، انسان می‌تواند شاداب باشد و می‌تواند زنده باشد؟» انسانِ امروز هرچه رفاهش بیشتر می‌شود، تحیر و سرگردانی‌اش هم بیشتر می‌شود، اثری از آرامش و شادابی در زندگی او دیده نمی‌شود. علتش این است که دنبال شخصیت خود نیستند!

حیوانات برای رفع نیازهای ضروری خود و در همان حد، اگر لازم باشد با دشمن خود می‌جنگند، نه براساس خیالات و توهمات. ولی منِ انسانِ امروزی براساس توهمات، و نه نیازهای ضروری، با اطرافیانم درجنگ هستم!

در جامعۀ اسلامیِ ما که اصل نظام، حق است و نور، نقص‌ها و تاریکی‌هایی وجود دارد، که البته به خاطر همین نور است که دیده می‌شوند. جایی که حکومت ظلم و طاغوت است، یکسره تاریکی است و نوری وجود ندارد که تاریکیِ گناه و ظلم در آن دیده شود. اما در روشنایی و تلؤلؤ نور ولایت فقیه ظلمت‌ها دیده می‌شوند. ظلمتِ احتکار یکی از آن‌ تاریکی‌هاست.

حیوانات آنچه را نیاز دارند مصرف می‌کنند و هیچ گاه احتکار نمی‌کنند که مورد نیاز دیگران را پنهان کنند. اما انسانِ متمدن امروزی این کار را می‌کند و ما در جامعۀ خودمان هم می‌بینیم که حیوانات انسان‌نمایی هستند که نیازهای دیگران را فرصتی برای سوء استفادۀ خود می‌دانند و نیازهای ضروری هم‌وطنان خود را احتکار می‌کنند!

این هم از تبعات غیبت امام ‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) است. انسان کامل می‌خواهد من را زنده کند و وقتی الآن نیست، یعنی من زنده نیستم. تنها راه زنده بودن این است که جلوات این زندگیِ حیوانی را یکباره رها کنم و دنبال امام باشم تا زنده شوم که البته کار سختی است.

زمانی که یزید(لعنةالله‌علیه) می‌خواست جای پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بنشیند و بر سرنوشت مسلمانان حاکم شود، امام‌حسین(علیه‌السلام) مثل ما نبود که بنشیند و زندگی‌اش را بکند. امروز ما نشسته‌ایم هرچه از فرهنگ غرب برایمان می‌فرستند، می‌گیریم و استفاده می‌کنیم بدون اینکه فکر کنیم همین فرهنگ است که عامل غیبت امام است!

یزید حیوان انسان‌نمایی است که می‌خواهد با گله‌ای مثل خودش جامعۀ اسلامی را با زور شمشیر به دست گیرد. و از امام‌حسین(علیه‌السلام) بیعت بگیرد؛ در این حال آیا امکان دارد که امام‌حسین(علیه‌السلام) بچسبد به حیات دانی و بگوید می‌خواهم زندگی کنم؟! متأسفانه امروز ما این کار را کردیم و به زندگی خود مشغول شدیم، بدون اینکه به زنده بودن فکر کنیم!

خداوند امام‌ زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) را خلق نکرده که غایب باشد. پس چرا ما به غیبت راضی شدیم، و با چه عذری نشستیم، زندگی خودمان را داریم و کاری نمی‌کنیم، درحالی‌که به ما گفته‌اند که امر فرج به دست شماست؟ فرموده‌اند: "لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ"[3]؛ اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می‌گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آنچه از کردار آنان به ما می‌رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.

مشکل اینجاست که ما هدفمند زندگی نمی‌کنیم، زندگی ما روزمرگی است. وقتی ما به زندگیِ حیوانی خود عادت کرده و سرگرم هستیم، خواندن زیارت آل‌یس و دعای عهد و...، هم نمی‌تواند کاری کند. جا دارد زندگی ما فدا شود، برای اینکه روزنه‌ای برای ظهور امام‌ زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باز شود. کسی که از روزمرگی در بیاید یک نفره می‌تواند یک امت باشد. حضرت ابراهیم یک نفر بود، اما قرآن می‌گوید یک امت بود: "إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا"[4]؛ ابراهیم (به تنهایی) امّتی بود مطیع فرمان خدا؛ خالی از هر گونه انحراف.

نظر حضرات معصومین(علیهم‌السلام) در روش زندگی امروز را می‌توانیم از سخن امام ‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) بدانیم. آن حضرت در نامه‌ای که خطاب به شیخ مفید نوشته‌اند، می‌فرمایند: «ما براساس آنچه خدای‌تعالی برای ما و شیعیان مؤمن‌مان مصلحت دیده، تا زمانی که دولت دنیا از آنِ فاسقان است، در سرزمین‌های دوردستی که از جایگاه ستمگران دور است، سکنی گزیده‌ایم، ولی از آنچه بر شما می‌گذرد، آگاهیم و هیچ یک از اخبار شما بر ما پوشیده نمی‌ماند.»[5]

یعنی در فضایی که تجلی مدرنیته باشد، نفس نمی‌کشم.

علامه می‌فرماید: «منطق ربانی امام‌حسین(علیه‌السلام) رسیدن به ساحل زندگی و ورود به اقیانوس حیات ابدی است. از همزیستی با حیوانات انسان‌نما پرهیز می‌کند.» حالا سؤال می‌شود «هدف اعلای حیات چیست؟» قرار گرفتن در جاذبۀ کمال، هدف اعلای حیات است. کمال چیست؟ کمال، حاکمیت انسان کامل است.»

آبادی قلب، داشتن امکانات بُعد حیوانی و ملکی نیست. متأسفانه درصد بسیار کمی حتی در جامعۀ شیعۀ خودمان در حیات انسانی هستیم. دغدغۀ اکثر مردم برای زندگی فرزندانشان این است که جایگاهی در جامعه داشته باشند که از دیگران کم نیاورد و این نگاه و بینشی است که انسان را از پرداختن به هدف حیات باز می‌دارد.

امروز «در تاریکی رشد کردن» یک واقعیت است که باید بدانیم چگونه ممکن است؟ زیرا امروز تاریکی بر دنیا حاکم است. امروز توجه به زندگی مادی و پیشرفت دنیایی یک ارزش است؛ درحالی‌که باطن آن ضد ارزش است. و این ضد ارزش بر ما هم حاکم است.

تاریکی هم در درون و ظلمت‌های درون (توهم‌هایی که در نوع نگاهمان به زندگی داریم) و هم در بیرون هست. برای اینکه بتوانیم در این ظلمت رشد کنیم باید قبول کنیم که زندگی ما صبح تا شب در ظلمت است و بپذیریم که تاریکی هست و باید با آن «مخالفت» کرد. باید با سیستم‌ تاریکی که یک فرهنگ و نگاه است، مخالفت کرد.

دنیای مجاز امروز "ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ"[6] است. تاریکی امروز فرهنگ اومانیسم غرب است. درمقابل آن باید مخالفت کرد. کاری که امام درمقابل یزید انجام داد. ما مخالفت که نمی‌کنیم، به کسانی که مخالفت می‌کنند هم می‌گوییم مخالفت نکنید!

در اول انقلاب اکثر دانشجوهای پزشکی رفتند جبهه، برایشان نرفتن به دانشگاه مهم نبود! چرا ما امروز درمقابل استادی که حرف نادرست می‌زند نمی‌توانیم جواب بدهیم از ترس به خطر افتادن دنیایمان!

اگر برای رسیدن به نور لازم است جسم را از دست بدهیم، باید داد. البته امروز از ما دادن جان و فرزند و...، را نمی‌خواهند بلکه می‌خواهند که نگاهمان را درست کنیم. شادی‌‌ها و نگرانی‌هایمان را برای دنیایمان نگذاریم.

علامه می‌فرماید: «مخالفت با شیطان مثل کودی است که پای گُل می‌ریزند تا رشد بهتری داشته باشد. هر مخالفتی که انسان با شیطان می‌کند، پله‌ای است که انسان به سوی عروج خود برمی‌دارد.»

نفس أماره یک جلوۀ تاریکی است. برای رشد، باید مخالف نفس حرکت کرد. هر فرهنگی که از غرب به ما می‌رسد و هوای نفس به عنوان ارزش و سود از آن استفاده می‌کند، و خوشایند نفس است، تاریکی است. از مقام و ثروت و شأن و...، حتی نماز هم می‌تواند تاریکی باشد. جز با مخالفت نمی‌شود دست ما به امام نزدیک شود. با هر مخالفت یک پله انسان به امام نزدیک‌تر می‌شود. همان طور که قبلاً گفتیم آسیه و مریم هم با مخالفت با تاریکی زمان خود حرکت کردند.

علامه ادامه می‌دهد: «حیات یعنی قرارگرفتن در جاذبۀ کمال ربوبی به‌وسیلۀ تکاپوی آزادانه و معرفتی. بروز کمالات در جهان‌بینی‌های اعلا که به‌طور مستقیم می‌تواند وابستگی جان آدمی را با خدا اثبات کند، حیات طیبه است. جان آدمی با آن لطافت فوق تصوری که دارد چنان قدرت مقاومتی در خود احساس می‌کند که به تنهایی می‌تواند درمقابل یک جهان ایستادگی کند.»

مانند امام‌علی(علیه‌السلام) که می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر اقلیم‌های هفتگانۀ روی زمین با آنچه در زیر آسمان‌هایش قرار دارد به من داده شود تا خدا را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد.»[7] به ستمکاران اطراف خود فریاد می‌زند: «به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالى كه آنان تمام روى زمين را پر كرده باشند، نه باكى داشته، و نه مى‌هراسم.»[8] حرکت تکاملی در مسافت‌های فیزیکی انجام نمی‌شود که قابل مشاهده برای همگان باشد.

نه چو معراج زمینی تا قمر/ بلک چون معراج کلکی تا شکر.

مانند نی‌شکر که مردم فقط از او یک نی را می‌بینند و شکر درون آن را نمی‌بینند.

بَر لَبَش قُفل است و در دلْ رازها/ لَب خَموش و دلْ پُر از آوازها.

عارفان که جامِ حَق نوشیده‌اند/ رازها دانِسْته و پوشیده‌اند.

هر کِه را اَسْرارِ حق آموختند/ مُهر کردند و دَهانَش دوختند.

 


[1]- سورۀ انعام، آیۀ 79.

[2]- سورۀ اعرف، آیۀ 179.

[3]- بحارالأنوار، ج53، ص177.

[4]- سورۀ نحل، آیۀ 120.

[5]- بحارالانوار، ج 53، ص 176.

[6]- سورۀ نور، آیۀ 40.

[7]- نهج‌البلاغه، خطبۀ 224.

[8]- نهج‌البلاغه، نامۀ 62 : "إِنِّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ"

 



نظرات کاربران

//