شناخت درونی و شناخت بیرونی

شناخت درونی و شناخت بیرونی

 

در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاء‌الله» (جلسۀ 59، 10 جمادی‌الاول 1444) به تبیین موضوع «شناخت درونی و شناخت بیرونی» می‌پردازیم.

آنچه انسان از آغاز زندگی در این دنیا با آن مواجه می‌شود، عبارت است از هستی با همۀ تنوعش از کوچک‌ترین ذرات تا بزرگ‌ترین ستارگان و کهکشان‌ها. این مجموعۀ وسیع (انسان کبیر) در اختیار انسان (عالم صغیر) گذاشته شده که از رهگذر ارتباط با آن به رشد و تکامل خود برسد. برای اینکه این ارتباط به نحو صحیح صورت بگیرد لازم است انسان نسبت به هستی شناخت داشته باشد.

سؤال پیش می‌آید که آیا منبع معتبری وجود دارد که انسان بتواند با استفاده از آن، شناخت صحیح و کاملی نسبت به هستی به دست آورد؟ و مسیر درست برقراری ارتباط انسان با هستی را به او نشان دهد؟ جواب این است که بله این منبع معتبر وجود دارد که نمونۀ کامل انسان (انفس) و هستی (آفاق) در او قابل مشاهده است.

آفاق همان عالم تکوین است که هرچه از عمر بشر بر روی زمین می‌گذرد، با کشف اجزای ناشناختۀ کیهان، وسعتش بیشتر برای او روشن می‌شود. عالم دیگر، انسان یا همان عالم انفس است.

رابطۀ انسان با آفاق رابطۀ قبض و بسط است، یعنی انسان قبضِ آفاق و آفاق، بسطِ انسان است. و آن عالم سوم که دین و احکام آن است، رابطۀ این دو را در خودش دارد. پس انسان برای پیدا کردن رابطۀ درست با طبیعت و استفادۀ بهتر از آن، باید به یک نظام جامع دسترسی داشته باشد، که آن نظام جامع، همان قرآن است. و البته نمونۀ عینی قرآن، انسان کامل است. انسان کامل آفاق را با انفس مطابق نموده و کاملاً در مسیر دین و فطرت حرکت کرده است. انسان کامل در هر زمانی، همان نبیِ زمان خودش است تا آخرین ایشان که جامع همۀ انبیاء است.

همه چیز در ناسوت است و به همه چیز هم از ناسوت می‌توان رسید؛ چه ناسوت در نظام تکوین (کیهان)، چه ناسوت در نظام تدوین (کتب الهی) و چه ناسوت در نظام انفس (انسان). انسان برای رسیدن به جایگاه خلیفةالهی، باید آنچه خداوند در ناسوت ظهور داده را بشناسد.

شناخت انسان نسبت به هستی دو گونه است؛ شناخت بیرونی، شناخت درونی. و آنچه این شناخت را تضمین می‌کند دین است. امروز این دین، اسلام است که با کتاب قرآن شناخت انسان نسبت به هستی را تضمین می‌نماید.

آیا قانون همان دین است؟ بله قانونِ نظام هستی، دین است. و این قانون، لازم‌الاجراست، اگرچه همه جا اجرا نمی‌شود، به خاطر اینکه انسان مختار است آن را اجرا کند یا نه. اجرا نشدن این قانون باعث ایجاد هرج‌ومرج در دنیا می‌شود، زیر پا گذاشته شدن حقوق انسان‌ها و مراتب دیگر هستی، از جمله نتایج نادیده گرفتن دین است که بشرِ امروز از آن رنج می‌برد. و برای اینکه هریک از اجزای هستی به درستی در جای خودش قرار بگیرد، راهی جز اجرای دین الهی وجود ندارد.

همان طور که می‌دانیم امروزه بشر دنبال برگشت به دین است. اگرچه در دورۀ رنسانس بشر به این نتیجه رسید که انسان به دین نیاز ندارد و تنها با عقل و علم خودش می‌تواند به همۀ نیازهایش پاسخ دهد. دلیل دین‌گریزی بشر آن روز این بود که دین حاکم و کسانی که خود را منتسب به دین می‌دانستند، الهی نبودند، بلکه دین تنها ابزاری بود برای رسیدن آن‌ها به منافع شخصی خودشان.

پس درواقع بشر از دین گریزان نبود، بلکه دینِ ساختگی و تحریف شده، را نمی‌خواست، چون هیچ سودی برای بشریت نداشت. او به این نکته توجه نکرد و به نام روشنفکری درمقابل دین بلند شد و علم را در سطح مادی آن به جای دین پذیرفت. این مسیر ادامه پیدا کرد تا رسید به تکنولوژی و بهره‌برداری بی‌حساب از طبیعت تا امروز که تکنولوژی هم در اوج خود جوابگوی نیازهای بشر نیست.

و امروز همۀ دنیا به این نتیجه رسیدند که علم به تنهایی درد بشر را درمان نمی‌کند. اگرچه سیاستمداران دنیا به خاطر اینکه منافعشان در وضع موجود است، به این حقیقت اعتراف نمی‌کنند. ولی از نظر دانشمندان و متفکران دنیا، تنها راه رهایی بشریت، برگشت به دین است. و جامع‌ترین دین اسلام است.

درصد اضطراب‌ها در شکل‌های گوناگون آن و معناخواهی که به دنبال آن ایجاد شده، نسبت به قبل از انقلاب، بیشتر شده و دیده می‌شود که درصد زیادی از مردم با داشتن امکانات فراوان و شرایط آزادانه‌ای که خیلی بیشتر از قبل است، باز هم سرگشته هستند. و این واقعیت خبر از این می‌دهد که عالم به ظهور حق و نابودی ظلم و فراگیر شدن عدل نزدیک می‌شود.

هدف از خلقت "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"[1] بود. و گرچه شیطان نگذاشت این اتفاق بیفتد و از خداوند مهلت خواست تا انسان را از رسیدن به این جایگاه باز دارد و خدا هم به او مهلت داد، اما این هدف با تأویل محقق خواهد شد. تأویل یعنی رجعت و برگشت به خدا و فطرت، آن هم در زمین. اگر در زمین این رجعت به خدا انجام نگیرد احدی در عالم قیامت کبری قدرت شناخت خدا را نخواهد داشت.

رجعت، برگشت آن منتظرینِ حاکمیتِ دین است که از زمان کشته شدن هابیل مظلوم واقع شدند تا قیام حضرت حجت(عجل‌الله‌‌فرجه). همه برمی‌گردند به حاکمیت خدا. فعل خدا از عرش آغاز شده و در فرش گسترده شده است. یعنی تمام تعین و تشخص فعل خدا در همین زمین است. بنابراین خداییِ خدا باید قبل از قیامت کبری در همین جا ظهور پیدا کند.

کسب معرفت، حرکت در مسیر رجعت است. نباید در این مسیر از موانع و شکستن نفس‌ها ترسید، در این راه حتی مباحی که خدا نمی‌خواهد، را نباید خواست. حرکت در این مسیر کاری است که از عهدۀ جوان‌ها برمی‌آید و همان طور که مرزهای جغرافیایی ما را در زمان جنگ، جوان‌ها حفظ کردند، مرز دین هم به دست جوان‌ها حفظ خواهد شد.

در این قسمت از بحثِ شناخت بیرونی و درونی به توضیح علامه محمدتقی جعفری(رحمة‌الله‌علیه‌‌) مراجعه می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: «در قرآن مجید آیاتی وارد شده است که دو نوع عامل شناخت حق و باطل و تفکیک آن دو از یکدیگر را مطرح می‌نماید؛ 1- عامل بیرونی؛ کتاب آسمانی است که به وسیلۀ پیامبران برای بشریت ارائه شده است. نمونه‌ای از آیات مربوط به این عامل از این قرار است: "تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا"[2]؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهندۀ جهانیان باشد.

تمام آنچه آفاق دارد و آنچه انفس دارد و نحوۀ ارتباط آن دو با هم در قرآن هست. پس خداوند می‌فرماید: "تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ" همان طور که در خلقت انسان خداوند به خودش "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ"[3] گفت.

2- عامل درونی؛ آیۀ مربوط به عامل درونی می‌فرماید: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ"[4]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می‌دهد؛ (روشن‌بینی خاصّی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت؛) و گناهانتان را می‌پوشاند؛ و شما را می‌آمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است!»[5]

فرقان به معنی ملکه و نیرویی است که قدرت تشخیص حق و باطل را به انسان می‌دهد. ممکن است انسان به شکل کلی حق را دوست داشته و به آن تمایل داشته باشد. همین طور از باطل متنفر باشد؛ ولی وقتی در متن زندگی در میادین امتحان قرار می‌گیرد نمی‌تواند حق و باطل را از هم باز شناسد. این حالت به دلیل نداشتنِ ملکۀ فرقان است. کسی که نور فرقان در درون او روشن است، وقتی درمقابل حق و باطل قرار می‌گیرد، بدون نیاز به فکر کردن حق را از باطل تشخیص می‌دهد.

این نور را کسی می‌تواند داشته باشد که با احتیاط حرکت کند و خودش را در هیچ زمینه‌ای به گونه‌ای توانمند نبیند که نیاز به نیروی فرقان از سوی خدا ندارد. کسی که خود را دانا و قدرتمند و...، و بی‌نیاز از احتیاط می‌داند، نمی‌تواند فرقان داشته باشد.

عامل درونی‌ای که به انسان فرقان می‌دهد، تقواست. اگر با تقوا قرآن خوانده شود، قرآن خودش را به انسان نشان می‌دهد. اگر انسان با نفسِ تزکیه شده درمقابل حق و باطل قرار بگیرد، خودِ درون به او می‌گوید که حق کدام است و باطل کدام! پس از عوامل خرابکاری شیطان در درون ایمن است. تقوا مانند پاک کنی است که سیئات را از انسان پاک می‌کند: "وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ".

علامه جعفری دربارۀ اهمیت فرقان می‌فرماید: «شناخت حق و باطل و تفکیک آن دو از یکدیگر، اساسی‌ترین مسئلۀ زندگی است که بدون آن هیچ فرد و گروه و جامعه‌ای نمی‌تواند ادعای انسان بودن نماید.»[6] و این شناخت را قرآن با تزکیۀ نفس به انسان می‌دهد.

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 30 : من در زمين جانشينى خواهم گماشت.

[2]- سورۀ فرقان، آیۀ 1.

[3]- سورۀ مؤمنون، آیۀ 14.

[4]- سورۀ انفال، آیۀ 29.

[5]- شرح و ترجمۀ نهج‌البلاغه، علامه محمدتقی جعفری، جلد 8، صص70و71.

[6]- شرح و ترجمۀ نهج‌البلاغه، علامه محمدتقی جعفری، جلد 8، ص72.

 



نظرات کاربران

//