شناخت بشری، محدود و ناقص

شناخت بشری، محدود و ناقص

 

در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاء‌الله» (جلسۀ 60، 11 جمادی‌الاول 1444) به تبیین موضوع «شناخت بشری، محدود و ناقص» می‌پردازیم.

در مسیر شناخت حیات طیّبه و حیات فانی بودیم تا بتوانیم جریان آب توحید را از تموّج کف‌های کثرت جدا کنیم و با پذیرش کثرت، اتصال آن را با وحدت بیابیم و همواره جریان حقیقت را مدّ نظر داشته باشیم و به آن عشق بورزیم.

این، جریانی است که از "إِنَّا لِلَّهِ" آغاز شده و در سیر نزول آن‌قدر حجاب و مانع گرفته که به اسفل‌سافلین رسیده؛ تا در سیر صعود با کنار زدن حجب و موانع، به اصل و مبدأ خویش برگردد؛ "إِلَيْهِ راجِعُونَ". اما نه مثل اولشان، بلکه این بار با ظهور و تشخص اسماء الهی در جلوۀ حکومت انسان کامل؛ و تا این ظهور اتفاق نیفتد، قیامت کبری برپا نخواهد شد.

در این سیر، خیلی‌ها به سبب سوءاختیار، چشم از عمق آب پوشیده‌اند و با کف رفته‌اند و نابوده شده‌اند؛ چنان‌که قرآن در آیات متعددی به این نکته اشاره می‌کند: "وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ..."[1]. عده‌ای هم ابتدا به کف‌ها دل بسته‌اند، اما بعد توبه کرده‌اند و به سمت آب برگشته‌اند. پس عاقبت‌به‌خیر شده‌اند.

اما برخی اصلاً از آب جدا نشده‌اند و از اول، ثابت‌قدم با آن سیر کرده‌اند. آن‌ها کسانی هستند که اگرچه با مرگ از دنیا بروند، رجعت خواهند کرد و در همین دنیا دوباره زندگی خواهند کرد. درواقع رجعت، حرکت از مسیر ظلمانی قابیلی به مسیر نورانی هابیلی در طول تاریخ است تا دنیایی که حجاب‌هایش کنار رفته، برای ظهور حیات طیّبه آماده شود. آن‌وقت کسانی که با این تفکر از دنیا رفته‌اند، برمی‌گردند تا در این دنیای نورانی زندگی کنند.

حال، وظیفۀ ما برای آنکه از این سیر عقب نمانیم، شناخت و معرفت است. ازاین‌رو دربررسی موضوع شناخت، به بیانات علّامه جعفری(رحمةالله‌علیه) رسیدیم. ایشان دربارۀ شناخت بشری می‌نویسد:

«موجوداتى كه در پهنۀ هستى وجود دارند، واقعيتى دارند كه در آن احتياجى به حواس و ذهن و تعقل انسان‌ها ندارند. ولى در آن هنگام كه می‌خواهيم براى تحصيل شناخت با آن‏ها ارتباط برقرار كنيم، اين واقعيت‌ها مجرّد از عوامل بیرونى و درونىِ انسانى كه حواس و ذهن و تعقل، هدف‌گيری‌ها و امكاناتِ اوست، در ذهن آدمى انعكاس پيدا نمی‌كنند؛ بلكه در سر راه خود به ذهن ما، در نمايش‌هاى دگرگون قرار می‌گيرند.»[2]

این بدان معناست که تمام موجودات، خارج از حس و ذهن و خیال و عقل ما برای خود وجود دارند. اما ما برای شناخت و ارتباط با آن‌ها به این ابزار ادراکی نیاز داریم. و ازآنجاکه ابزار ادراکی انسان اعمّ از حس و ذهن و... جامع نیستند و هرکدام محدودیت‌های خود را دارند، شناختی که ما از اشیاء به دست می‌آوریم، لزوماً مطابق با واقعیت آن‌ها نیست.

علّامه جعفری برای این موضوع، مثال ملموس و روشنی می‌زند. یک پنکۀ برقی را در نظر بگیرید که وقتی روشن می‌شود، با سرعت زیاد می‌چرخد. پنکه در واقعیتِ خود، یک صفحه با سه یا چهار پرّه است؛ اما آنچه ما می‌بینیم، دایره است. تا آنجا که اگر کسی از قبل دربارۀ پرّه‌ها نداند، می‌پندارد صفحۀ پنکه واقعاً به شکل دایرۀ کامل است.

از این دست خطاها در دریافت‌های سایر حواس و تصورات و باورهای ما بسیار است و این فراوانی، نشان از ناقص بودن این نوع شناخت دارد. به بیان علّامه جعفری: «شناختى كه از ارتباط انسان با جهان عينى به كمک وسايل و ابزارهاى خاصى كه در اختيار اوست، حاصل می‌شود، مخلوطى از شیء براى خود شیء و شیء براى انسان است.»[3]

در قرآن نیز به مصادیقی از این خطای شناختی اشاره شده است؛ ازجمله در آیۀ 18 سورۀ کهف: "وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ..."[4] و آیۀ 66 سورۀ طه: "قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى"[5].

به طور کلی می‌توان گفت: شناخت ما نسبت به اشیاء، نسبی است و مطلق نیست؛ یعنی از واقعیتِ آن‌ها شناخت نداریم و این به دلیل ناتوانی حس ماست. اما بسیاری از ما به همین رتبه از شناخت، عادت کرده‌ایم و گویی شناخت حسی را مطلق و واقعی می‌دانیم؛ تا جایی که شناخت حقیقی را نمی‌توانیم بپذیریم.

مثلاً دنیا را همین جاذبه‌هایی دیده‌ایم که لحظاتی در اختیار ماست و برای حس و خیالمان لذت دارد. پس هرچه به ما بگویند دنیا بازیچه‌ای زودگذر و فانی است، به گوشمان نمی‌رود و باز به آن دل می‌بندیم. مثل اینکه اگر کسی واقعیت پنکه را در حالت خاموشی ندیده باشد، هرچه به او بگویند پنکه سه پرّه دارد، باور نمی‌کند و تصورش همان دایره است!

البته وقتی پنکه خاموش شد، همه می‌فهمند سه پرّه داشته و دایره‌ای در کار نبوده است. اما کسی که ذهنش به دایره بودن پنکه انس گرفته، می‌ترسد ذهنیتش را از دست بدهد! دنیا هم خیلی اوقات، حقیقت خود را به ما نشان می‌دهد. ما هم بدون درک عرفانی و شهودی، بلکه با تجربۀ عینی، فنای دنیا را می‌بینیم. اما باز از شدت غفلت، قبول نمی‌کنیم و می‌خواهیم با همین دید قبلی به زندگی خود ادامه دهیم.

این ساده‌اندیشی و کوته‌فکری، نتیجۀ عدم رجوع به درون و غفلت از حقیقت هستی است. کسی که این نگاه را داشته باشد، دنیا را تنها با حواس و ذهن و خیال خود می‌شناسد و کل عالم را با همین شناخت می‌بیند. هستی، وجود خود را به او نشان می‌دهد؛ اما او اشیاء را با مراتب دانی‌اش می‌نگرد، نه با وجودش. این‌گونه است که اشیاء را به لحاظ خود و موقعیت خود می‌بیند و هیچ‌چیز را چنان‌که هست، نمی‌شناسد.

اما خدا انسان‌ها را به این حال رها نمی‌کند و کسانی را برای هدایتشان می‌فرستد که حقیقت را دیده‌اند. اینجاست که انبیاء و اولیاء الهی(علیهم‌السلام) می‌آیند تا همه بتوانند اشیاء را درست بشناسند و درست با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. اما لازمۀ تن دادن به این هدایت، آن است که به خطای خود اعتراف کنند و نقص شناختشان را بپذیرند.

مشکل علم و تکنولوژی امروز همین است: فهم و شناخت اشتباه که به تولیدات اشتباه و درنهایت مصرف اشتباه منجر می‌شود؛ مهم‌تر از همه اینکه به اشتباه خود اعتراف ندارد و نمی‌فهمد و نمی‌پذیرد که آنچه دنبالش است، نیاز واقعی انسان نیست و هیچ‌یک از این‌ها نمی‌تواند آنچه را انسان می‌خواهد، به او بدهد.

دین هم اگر دنیا را مذموم می‌شمارد، منظور این دنیاست که صرفاً با حس با آن ارتباط برقرار کنیم. وگرنه با دنیای واقعی مخالف نیست؛ چنان‌که تمام ظهور اسماء الهی در همین زمین و آسمان و با همین اعضا و جوارح اتفاق می‌افتد. اما وقتی اشیاء را درست نشناسیم، ارتباطمان با آن‌ها غلط می‌شود. درنتیجه از آن‌ها غلط استفاده می‌کنیم و آن‌ها نیز اگرچه واقعیتشان تغییر نمی‌کند، بهره‌ای را که می‌خواهیم، به ما نمی‌دهند و نیازمان را برطرف نمی‌کنند.

البته اشیاء نمی‌خواهند و نمی‌توانند حقیقت خود را از ما مخفی کنند. اما وقتی ما با حس با آن‌ها مواجه می‌شویم، واقعیتشان را نمی‌بینیم. دربارۀ افراد و اطرافیان نیز همین است و شناخت غلط از وجود انسان، ارتباط ما با آن‌ها را به بیراهه می‌کشاند. همچنین برداشتمان از فقر و ثروت، بدبختی و خوشبختی، زشتی و زیبایی و سایر مفاهیم نیز وقتی مطابق با واقع نباشد، کل زندگی‌مان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و ما را از حقیقت دور می‌کند.

همان‌گونه که اشاره کردیم، قرآن‌کریم علاوه بر تشویق به تحصیل علم، آیات متعددی دارد که بر نسبیت شناخت انسانی دلالت می‌کند. علّامه جعفری این آیات را به چند دسته تقسیم کرده است[6]:

1- آياتى كه محدوديت علم انسانى را اثبات می‌کند؛ ازجمله آیۀ 114 سورۀ طه:

"...لاتَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً."

نسبت به [عرضۀ] قرآن عجله نکن، پیش از آنکه وحی‌اش بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا، بر علمم بیفزای.»

این آیه خطاب به پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است؛ می‌فرماید: پیش از آنکه تمام وحی به تو نرسیده، بر دریافت خودت اعتماد نکن و آن را به دیگران عرضه ننما؛ بمان تا کامل شود و از خدا بخواه بر شناخت و دانایی‌ات بیفزاید.

تازه پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) انسان کامل است. ما که انسان‌های معمولی هستیم، چه وظیفه‌ای داریم؟ تا کنون چقدر پیش آمده که واقعیت را طور دیگری دیده‌ایم و بدون تفکر و تأمل، طبق برداشتی که داشته‌ایم، با عجله وارد عمل شده‌ایم، اما بعد فهمیده‌ایم اشتباه کرده‌ایم و دیده‌ایم حقیقت، چیز دیگری بوده و ما چیز دیگری پنداشته‌ایم؟

این را بارها تجربه کرده‌ایم؛ چه در ارتباط با اشیاء بیرونی، جمادات و نباتات، چه با پدیده‌های طبیعی مثل روز و شب و آب و هوا، چه با دیگران و چه با خود و احساسات خود. چاره چیست؟ "قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً". اما این صرفاً سخنی نیست که هرکسی به زبان آورد؛ بلکه سیری است که تنها در درون کسی اتفاق می‌افتد که به شناخت‌های خود اعتماد نکند.

"رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً" یعنی: در ارتباط با اشیاء، به فکر و ذهن و حس خودت اعتماد نداشته باش، به دانایی‌هایت شک کن و براساس شناخت خود، قضاوت نکن. بدان که راه شناخت، خداست و وقتی خودش خواسته از او طلب علم کنی، قطعاً این طلب را پاسخ می‌دهد و بر دانایی و شناختت می‌افزاید.

آیۀ دیگر در باب محدودیت علم بشری، آیۀ 85 سورۀ إسراء است:

"وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً."

و از تو دربارۀ روح می‌پرسند؛ بگو: «روح از امر پروردگارم است و جز اندکی علم به شما داده نشده است.»

طبق این آیه، حقیقت روح، از عالم مجرّدات و فراتر از منطقۀ شناخت بشری است. پس تنها با درک وجودی و علم الهی می‌شود آن را یافت و چشید.

2- آیاتی که به وجود مجهولات در قلمرو ارتباط بشر با جهان خارجى اشاره می‌کند؛ ازجمله آیۀ 36 سورۀ یس:

"سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لايَعْلَمُونَ."

منزّه است خدایی که تمام زوج‌ها را آفرید، از آنچه زمین می‌رویاند، از نفس‌های شما و از آنچه نمی‌دانید.

خیلی چیزها در عالمِ واقع هست که شما نمی‌دانید. پس اگر چیزی نداشتید یا اگر به آنچه می‌خواستید، نرسیدید یا آنچه دنبالش بودید، نشد، فکر نکنید دنیا به آخر رسیده است. شما مسیر خود را بروید و بدانید بن‌بستی وجود ندارد؛ حتی اگر ظاهراً به آخر خط رسیده باشید. شما خیلی چیزها را نمی‌دانید؛ و چون هست، می‌توانید بدانید.

3- آیاتی که ارتباط انسان با رويدادها و حوادث هستى را نسبی می‌داند؛ ازجمله آیۀ 46 سورۀ نازعات:

"كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها."

روزی که آن [قیامت] را می‌بینند، گویی جز یک شب یا صبح [در دنیا و برزخ] نمانده‌اند.

ما اغلب حقیقت زمان را که میزان حرکت وجودی در اتصال به عقل است، درک نمی‌کنیم و همین روز و ماه و سال را زمان می‌پنداریم. با این دید وقتی در قیامت پرده‌ها کنار رود و حقیقت آشکار شود، زمان خود را به قدر یک شب یا صبح می‌بینیم؛ چون درواقع حرکت چندانی در مسیر شناخت هستی نکرده‌ایم تا زمانی طی کرده باشیم.

4- آیاتی که از محدودیت حواس بشری می‌گوید؛ ازجمله آیاتی که ابتدای جلسه برای خطای شناخت بشری ذکر کردیم یا آیات 3 و 4 سورۀ مُلک:

"الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ في‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ. ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ."

آن‌که آسمان‌های هفت‌گانه را طبقه‌طبقه آفرید؛ در آفرینش خدای رحمان، هیچ تضاد و تفاوتی نمی‌بینی. پس دوباره بنگر؛ آیا نقص و خللی به چشمت می‌آید؟ سپس بار دیگر ببین؛ دیده‌ات خسته و عاجز به سوی تو بازمی‌گردد.

چشم انسان، تنها ظاهر هستی را می‌بیند و هرچه بنگرد، به بطن و حقیقت آن راه نمی‌یابد. حال آنکه هستی عین نور است و هیچ خللی ندارد. راه درک این نور، عبور از ظاهر و نگاه درونی و عقلی است.

5- آیاتی که از حقایقی خبر می‌دهد که شناخت آن‌ها به آینده موکول شده است؛ ازجمله آیۀ 67 سورۀ انعام:

"لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ."

هر خبر و حادثه، قرارگاهی دارد و به زودی خواهید دانست.

یا آیات 1 تا 4 سورۀ نبأ: "عَمَّ يَتَساءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ. الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ. كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ."

از چه می‌پرسند؟ از خبر بزرگ؛ که در آن اختلاف دارند. هرگز؛ به زودی خواهند دانست.

این آیات، ما را به عاقبت‌اندیشی فرامی‌خواند و به آینده امیدوار می‌کند تا بدانیم هستی و ولایت سریان و جریان دارد. پس اگر امروز عرصۀ جولان شیطان و مانور امواج و کف‌هاست، نگران نشویم؛ بدانیم این‌ها همه، روزی تمام می‌شود و با حرکت و پایداری، چشم به آینده‌ای بدوزیم که به آن علم نداریم.

آری؛ حقیقت هستی بسیار عمیق‌تر از این است که ما می‌بینیم و اگر عمیق و توحیدی بنگریم، همه چیز دستمان می‌آید. اما امروز غافلیم و فردا خواهیم فهمید. به فرمایش قرآن:

"لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ."[7]

هرآینه از این غافل بودی؛ ما پرده‌ات را از تو کنار زدیم، پس امروز دیده‌ات تیز شده است.

یعنی همه چیز همین جاست. چیزی عوض نخواهد شد. همین زمین و آسمان است. منتها امروز شناخت ما محدود است و فردا که پردۀ حس و خیال و ذهن ما کنار رفت، حقیقتشان آشکار می‌شود[8]. آن‌وقت خواهیم دید که آنچه ما دیده‌ایم، همیشه مطابق واقع نبوده و حس و تصور و خیال بوده است.

البته امروز هم می‌شود دیدمان را تیز کنیم و حقیقت را ببینیم. مثلاً در ارتباط با هرچه داریم و در اختیارمان است، آن را وسیله ببینیم که باید استفاده کنیم و از آن بگذریم. با این نگاه، دیگر به چیزی دل نمی‌بندیم. اما وقتی فقط ظاهر را ببینیم و فکر کنیم همیشه برایمان می‌ماند، اسیر می‌شویم و برای حفظ داشته‌هایمان دست به هر کاری می‌زنیم!

متأسفانه دنیای امروز غرب، تجسّم ظاهرنگری، دنیاگرایی و اعتماد به شناخت بشری است و تمام همّش بر این شناخت نسبی است. برای همین می‌گوییم دشمنی ما با غرب صرفاً امری سیاسی نیست که به راحتی حل شود. مسئله بر سر وجود است و اینکه قانون اسلام اجازه نمی‌دهد آنچه از ریشه، غیرخدایی است، در زندگی مسلمانان دخالت کند. پس تا وقتی غرب، این قانون را به رسمیت نشناخته، نمی‌تواند مدّعی صلح و اصلاح روابط باشد.

امروز عمق فاجعه بسیار شده و زمان إحیای فرهنگ خداست. اما تمام دنیا تحت محاصرۀ سیستم و قوانین غرب درآمده و تنها شیعه است که می‌تواند این فرهنگ را زنده کند. شیعه تنها مکتبی است که هرچه بلا بر سرش آورده‌اند و در سیاست و اقتصاد و... تضعیفش کرده‌اند، توانسته از دینش صیانت کند و قوانینش را زنده نگه دارد.

در امت شیعه نیز تنها جایی که حاکمیت شیعه برپاست و قدرت دارد زمینه‌ساز ظهور حقیقت و ظهور حیات طیّبه باشد، مملکت ایران است. پس مسئولیت ما بسیار سنگین است و در عین حال اگر این مسئولیت را بشناسیم و به وظیفۀ خود عمل کنیم، آینده‌ای روشن و پرثمر در انتظارمان است. به امید آن روز... .

 


[1]- ازجمله سورۀ مریم، آیۀ 98 ؛ سورۀ طه، آیۀ 128 ؛ سورۀ ق، آیۀ 36.

[2]- علم و دين در حيات معقول، ص93.

[3]- علم و دين در حيات معقول، ص93.

[4]- و بیدارشان می‌پنداری، حال آنکه خوابیده‌اند.

[5]- گفت: «شما بیندازید.» پس در آن هنگام به سبب سحر آن‌ها، به خیال موسی چنین آمد که ریسمان‌ها و عصاهایشان حرکت می‌کنند.

[6]- علم و دين در حيات معقول، صص94-96.

[7]- سورۀ ق آیۀ 22.

[8]- در حکومت مهدوی نیز همه چیز، عین خود را نشان می‌دهد و مطابق با واقعیتش پیش چشم همگان قرار می‌گیرد.

 



نظرات کاربران

//