روحیۀ شهرنشینی

روحیۀ شهرنشینی

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 26، 28 محرّم 1444) به تبیین موضوع روحیۀ شهرنشینی می‌پردازیم.

در ادامۀ بحث استعداد ذاتی و قابلی وارد در آیات سورۀ تحریم شدیم که دو دسته از زنان در آن معرفی شده‌اند؛ یک دسته کسانی چون زن نوح که درعین حال که در شرایط مناسبی برای ظهور استعداد ذاتی‌اش زندگی می‌کرد به خاطر جاذبه‌های مادی این استعداد را در قالب حسی و خیالی محبوس کرد. دستۀ دیگر زنانی بودند که مثل آسیه همسر فرعون در شرایط بسیار نامناسبی برای رشد استعداد ذاتی قرار داشتند؛ ولی توانستند آن را پرورش دهند.

این پرسش مطرح شد که چرا زنی که قرن‌ها قبل از ظهور اسلام و حتی مسیحیت در سرزمین فراعنه زندگی می‌کرد باید به عنوان الگو برای امت پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که خود کامل‌ترین اسوه‌ها را دارد مطرح شود.

برای روشن شدن پاسخ این سؤال باید در ابعاد مختلف جریان زندگی آسیه وارد شویم. یکی از محورهای حرکت آسیه، پرورش موسی و به عبارتی روحیۀ موسوی و تقابل با فرعون و روحیۀ فرعونی بود. روحیۀ فرعونی همان سرکشی، کفر، طغیان و اصالت دادن به عقل معاش و وهم است. عقل معاش، نازل‌شدۀ عقل است که قوای انسان در عالم دنیا را رشد و حرکت می‌دهد و انسان را در ابعاد عرضی و طولی نباتی و جمادی رشد می‌دهد. آسیه خودش را از شخصیت فرعونی کنار کشید و خودبینی، خودخواهی و مقیم شدن در وادی حس و خیال را رها کرد. او تمام شئونش را شکست شئونی چون همسر فرعون بودن، زندگی در کاخ و ... و به تقدیر الهی، راضی و تسلیم شد و قابلیتش را به جایی رساند که جز جوار الهی[1] چیز دیگری نمی‌خواست.

درمقابل روحیۀ فرعونی، روحیۀ موسوی قرار دارد که مظهر روح ایمانی و عقل معاد است. این عقل به تمام آنچه عقل معاش باید آن را تدبیر کند جهت می‌دهد و تعیین می‌کند که آیا انسان را به سعادت در ابدیت می‌رساند یا نه. به عبارتی آسیه در جنبۀ ظاهری باعث زنده ماندن حضرت موسی(علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) شد و در باطن، روحیۀ موسوی که روحیۀ ایمانی و عقل معاد است را زنده نگه داشت.

دومین محور حرکت آسیه، نحوۀ شهادت و سطح طلب وجودی‌اش بود. طلب جانش مقام عنداللهی بود و شهادتش هم به سخت‌ترین صورت. او از خدا خواست که او را در نزد خود جای دهد و به گونه‌ای ریشه به تیشۀ فرعونیت نفسش بزند که اثری از خودی در او نماند. یعنی حتی خود را نبیند که می‌خواهد در جوار خدا زندگی کند.

محور بعدی حرکتش این بود که همنشینی با فرعون هیچ تأثیر سوئی در او نگذاشت و او باب تمام توجیهات را برای خود بست و در همان شرایط نامناسب که پر از جلوات فرعونی بود فقط به عروج نفسش توجه داشت.  

جریانات حضرت موسی با شهادت آسیه پی‌ریزی می‌شود . به این ترتیب که حضرت موسی تحت تأثیر حرکت آسیه و بعد از شهادت او، طی جریاناتی از مصر خارج شد. همانگونه که گفتیم موسی نماد بعد روحانی و عقل معاد و فرعون نماد نفس اماره و عقل معاش است. مصر هم نماد کامل قوای وهمی و روحیۀ شهرنشینی است. روحیه‌ای که باید آن را از خود دور کنیم؛ نه اینکه بخواهیم همگی در روستا زندگی کنیم؛ بلکه باید شئون شهرنشینی را از خود جدا کنیم. درحالی‌که امروز بسیاری گمان می‌کنند هرچه جوان‌ها و نوجوان‌ها را با مظاهر تمدن شهری آشنا کنیم بیشتر جذب دین می‌شوند!

در مصر که نمود شهرنشینی است دوری از طبیعت و انس با مصنوعات بشر، حاکم است. در حالی‌که در روستا طبیعت بِکر می‌بینیم. طبیعت هم انواع تنوع را دارد؛ اما تنوعی که انسان را به عقل معاد می‌کشاند و با تسبیح موجودات، یکی می‌کند. در شهرنشینی هم تنوع هست؛ اما تنوعی که انسان را از اصالت وجود دور می‌کند.

در قرآن آیاتی هست که ما را با حقیقت طبیعت، آشنا می‌کند: "تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ"[2].

منظور از سماوات، آسمان و ستاره و ماه و خورشید و باران، برف و رعد و برق و ... است. زمین هم هر آن چیزی است که در طبیعت می‌روید و زندگی می‌کند. اما در بیشتر شهرها خبری از آسمان صاف و ستاره نیست. ریزش برف و باران هم در فصول مخصوصش مانند گذشته نیست. به این ترتیب هرچه مظاهر شهرنشینی در زندگی بیشتر شود عقل معاد که روحیۀ موسوی است کنار می‌رود و مصر و زندگی شهری، جایگاه فرعونیت می‌شود. امروز طبیعت اسیر دست بشر شده و هر زمان از این اسارت آزاد شود طبیعت، تسبیح خود را نشان می‌دهد.

"أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ ۖ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ"[3]؛ آيا نديده‌اى كه هر چه در آسمان‌ها و زمين است و نيز مرغانى كه در پروازند تسبيح‌گوى خدا هستند؟ همه نماز و تسبيح او را مى‌دانند.

اما امروز در زندگی شهری چقدر تنوع پرندگان را می‌بینیم؟ پرندگانی که هر یک تسبیح‌گوی خدا هستند و با صدای آن‌ها می‌توانیم به عالم ملکوت و جبروت و لاهوتمان باربیابیم.

"لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ"[4]؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، می‌دیدی که در برابر آن خاشع می‌شود و از خوف خدا می‌شکافد!

طبق این آیه، کوه هم شعور دارد؛ ولی امروز در شهرها چقدر ما می‌توانیم نظاره‌گر کوه‌ها باشیم؟

به اصل جریان آسیه و حضرت موسی برگردیم. با طلب صادق آسیه که خواستار خانه‌ای در مقام عندیت حق‌تعالی شد و موسی هم شاهد بر آن بود روند حرکت موسی نیز آغاز شد. با طی جریاناتی از مصر که نماد زندگی شهرنشینی بود خارج شد و به دل طبیعت پناه برد. آنقدر لطیف شد که به مقام نبوت رسید و برعلیه فرعون قیام کرد و خواست بنی‌اسراییل را هم از چنگال فرعونیت نجات دهد. او تمام این‌ها را مدیون حرکت وجودی آسیه بود.

اما بنی‌اسرائیل چه کردند؟ "وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ"[5]؛ و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید:«ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا صبر کنیم».

بنی‌اسرائیلی که به تنوع زندگی شهری عادت کرده بودند اصلاً صبر نداشتند که یک نوع غذا بخورند. چنانکه امروز هم تنوع در فست‌فودها آن‌قدر زیاد است که غذای طبیعی و سالم را از شهرنشینان گرفت و مواد طبیعی دیگر در بسیاری از سفره‌های آنان جای ندارد.

کسی که روحیۀ شهرنشینی دارد زندگی‌اش براساس عقل معاش است و غیر از خوردن و خوابیدن و پوشیدن و ... دغدغه‌ای ندارد. حضرت موسی می‌خواست بنی‌اسراییل را از چنین روحیه‌ای بیرون بیاورد و به عقل معاد هدایت کند؛ چنانکه هدف انقلاب ما همین است. اما وقتی جنگ و تحریم شروع شد چند درصد ایمان خالص اتقلابی و عشقی خودشان را حفظ کردند و چند درصد مانند بنی‌اسرائیل بی‌صبری کردند؟

باید بدانیم اگر می‌خواهیم این مباحث را اجرایی کنیم باید سبک زندگی شهری خود را عوض کنیم؛ «که عشق آسان نمود اول ...» . الآن آخرالزمان است و از زمان انقلاب، استارت ظهور امام زده شده است. همین که انقلاب کردیم پا روی گاز ماشین ظهور گذاشتیم؛ ولی با جنگ و تحریم‌ها و به دنبالش بی‌صبری عده‌ای ترمز زدیم و روند ظهور را کند کردیم. امروز باید باب دنیای مجاز را در همۀ ابعاد زندگی‌مان از خوراک و پوشاک و ... ببندیم تا دوباره زمان ظهور با سرعت بیشتری نزدیک شود.

اما متأسفانه بسیاری از ما با سبک زندگی فرعونی زندگی می‌کنیم؛ نه درد غیبت را داریم و نه درد مشکلات معیشتی مردم جامعه و نه وضع سلامتی خودمان را. قوای نفس اماره هم در این میان به شدت می‌تازند و تنها ابعاد جمادی و نباتی و حیوانی‌مان خوب رشد می‌کنند.

حضرت موسی به بنی اسرائیل فرمود: "أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ۚ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ ۗ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ"[6]؛ «آيا به جاى چيز بهتر، خواهان چيز پست‌تريد؟ پس به شهر هبوط کنید كه آنچه را خواسته‌ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست.» و [داغ‌] خوارى و نادارى بر [پيشانى‌] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند.

درواقع آن‌ها بُعد پست‌تر وجودشان را که بُعد حسی و ملکی بود به ابعاد بالاتر ملکوتی و جبروتی و لاهوتی ترجیح دادند. لذا به مصر و زندگی شهری هبوط کردند. آیه نمی‌فرماید که وارد مصر شدند؛ بلکه به هبوط اشاره دارد. هبوط یعنی از جایگاه بالا به پایین نزول کردند؛ آن هم نه جایگاه مکانی. درواقع یک توفیق را از دست دادند و دچار ذلت شدند.

چنانکه در آیه خداوند می‌فرماید: "وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ". کسی که می‌خواهد زندگی به سبک شهری داشته باشد ذلیل می‌شود. یعنی همیشه گدای غیر خدا می‌شود. اصلاً خاصیت زندگی مصری و عقل معاش همین است که چشم انسان را به اسباب و علل و جلوات نفس اماره می‌دوزد و او خدا را به فراموشی می‌سپارد. نتیجه هم جز این نیست که دچار غضب خدا می‌شود.

این روند حرکتی زیبای آسیه بود که راه عبور از عوارض شهرنشینی را که استثمار و ماندن در ابعاد نازل بود برای موسی باز کرد. او در رابطه با حضرت موسی هم نقش فاعلی داشت و ایشان را تربیت کرد و هم از ایشان منفعل شد و دینش را پذیرفت. اینجاست که می‌توان گفت زن در مراتب سلوک می‌تواند از مرد هم بالاتر برود و به قول امام راحل(قدس‌سره) از دامن زن مرد به معراج می‌رود.

خداوند در آغاز بیان جریان آسیه می‌فرماید: "وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ"[7]؛ یعنی داستان آسیه برای اهل ایمان، نمونه و الگوست و نه برای کافران. همان‌هایی که ایمان دارند و می‌خواهند به خدا قرب پیدا کنند؛ اما با روش خودشان! ما هم باید در زندگی تغییر رویه بدهیم و نخواهیم به هر طریقی که می‌خواهیم به خدا نزدیک شویم. آسیه نمونه‌ای است برای مؤمنان که گمان می‌کنند چون ایمان دارند به هر طریقی که نفسشان اجازه می‌دهد می‌توانند به خدا نزدیک شوند. عشق به خدا و اولیائش هم دارند؛ اما هنوز هم امام ظهور نکرده و در پس پردۀ غیبت است. در دل‌ها نیز خبری از عروج نفس نیست.

بسیاری از ما مؤمنان، همه چیز را از خدا و امام می‌خواهیم؛ اما برای خودمان. درحالی‌که باید امام را بخواهیم؛ نه اینکه از امام بخواهیم. ما باید این سرمشق را بگیریم که در خوبی‌هایمان خود را کنار بگذاریم و نه حتی در بدی‌هایمان.

 

 


[1]- سورۀ تحریم، آیۀ11: "رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ"؛ پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز.

[2]- سورۀ اسراء، آیۀ44: آسمان‌هاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آن‌هاست او را تسبيح می‌گويند.

[3]- سورۀ نور، آیۀ41

[4]- سورۀ حشر، آیۀ21

[5]- سورۀ بقره، آیۀ61

[6]- سورۀ بقره، آیۀ61

[7] - سورۀ تحریم، آیۀ11

 



نظرات کاربران

//