دینداری سکولاری

دینداری سکولاری!

 

در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاء‌الله» (جلسۀ 55، 5 جمادی‌الاول 1444) به تبیین موضوع «دین سکولاری!» می‌پردازیم.

در جلسۀ گذشته گفته شد که نهیلیسم از زمانی شروع شد که ابلیس برای گمراه کردن انسان در زمین، از خداوند مهلت خواست. و تا امروز در جلوۀ فرهنگ غرب ادامه دارد.

همۀ ادیان الهی می‌خواهند که انسان را از اسارت بعد مادی و فناپذیر خود نجات داده، به غیب وجودش متوجه نمایند. قبل از رنسانس نگاه انسان غربی این بود که خدا هست، انسان هم هست، اما بعد از آن، دیگر خدا از صحنه خارج شد و پایۀ اومانیسم گذاشته شد. در این باور، خدا در زندگی انسان به اندازۀ یک تلنگری که او را به حرکت درآورد نقش داشت، نه بیشتر!

این نگاه، انسان را از لایه‌های درونی خود غافل کرده، به دنیای ماده مشغول می‌سازد. و نتیجۀ آن تکنولوژی است. در این اعتقادِ جدید راز از هستی برداشته شده، زمینۀ نیست‌انگاری فراهم می‌شود، پس جهان یک سیستم مکانیکی می‌شود که هیچ روحی در آن نیست. نظم و قانون هست اما فیزیکی و بدون روح و معنا. انسان هم به این زندگی تن داده و معیار ارزش‌گذاری‌هایش همین است که به هر قیمتی همه چیز دنیا در دسترسِ من باشد.

در این نگاه، انسان هم یک ربات است، یعنی مرده‌ای است که زنده است، ولی از زنده بودنِ اجزای خود درکی ندارد. بنابراین امر ابدی به غیبت می‌رود و زمان قدسی تبدیل به زمان تقویمی می‌شود. و تنها درک انسان از وجود، وجود ذهنی شده، از هرگونه شوق و انتظار خالی شده، به تکرارهای غافلانه عادت می‌کند. خلاصه اینکه انسان دچار زندگی روزمره می‌شود.

در ادامه، می‌پردازیم به بحث سکولار از دیدگاه علامه محمدتقی جعفری(رحمة‌الله‌علیه). در نگاه ایشان سکولاریسم یعنی «مخالفت با شرعیات، یعنی روح دنیاداری.»

کسی که روح دنیاداری بر او حاکم است دائماً در ترس و اضطراب است؛ در حال ثروت و فقر، در حال سلامتی و بیماری، در حال موفقیت و عدم موفقیت و...، در همۀ این احوال می‌ترسد. ثروت، سلامتی، مقام و همۀ دارایی‌های دنیایی، در معرض فنا هستند، پس همواره ترس از دست دادنشان برای کسی که آن‌ها را به دست می‌آورد، هست.

متأسفانه این روحیۀ دنیاداری ممکن است بر یک انسان به ظاهر دیندار هم حاکم باشد. وقتی یک فرد دیندار هم آرامش ندارد و از رفتن دنیا یا حتی آبرویش احساس ترس می‌کند، یعنی سکولار است! وقتی نماز و روزۀ یک فرد دیندار، روح ندارد و او را تربیت نمی‌کند، و محور کارهایش حفظ دنیاست، نشانۀ سکولاریسم است. زیرا نماز و روزه و همۀ واجبات شرعی برای این است که انسانِ دیندار تربیت شود؛ روحانی و ربّانی شود.

سکولار یعنی بسنده کردن به ظاهر. و سکولاریزه یعنی دنیوی کردن ارزش‌ها. دو اصطلاح مرتبط با سکولار، آته‌ئیسم و لائیک است به معنی بی‌خدایی و خروج از سلک روحانیت. در تعریف دایرة‌المعارف بریتانیا، لائیک از مصادیق سکولار است. در این دو طرز تفکر دین از شئون زندگی دنیوی است و می‌گویند دین وجود ندارد، مگر اینکه به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف دنیای انسان باشد. برای همین است که نمازهای انسان‌های سکولار آن‌ها را تربیت نمی‌کند.

سکولار از قرن چهارده- پانزده میلادی آغاز شده و هر روز هم فراگیرتر شده تا اینکه همه چیز در استخدام فکر انتزاعی بشر درآمده است. از آنجایی که سکولار، نوعی مقابله با دین است، لازم است دین تعریف شود. برای این منظور به نظرات علامه جعفری(رحمة‌الله‌علیه) دربارۀ دین مراجعه می‌کنیم.

از نظر ایشان دین دارای سه رکن اصلی است. رکن اولِ، اعتقاد به وجود خدای یگانه و سلطۀ او بر تمام هستی است. و اعتقاد به اینکه دادگری‌ مطلق او براساس عشق و محبت و کمال است و هیچ هوی و هوسی در آن راه ندارد. جامع همۀ صفات کمالیه است و جهان را براساس حکمت برین آفریده و انسان را به واسطۀ دو راهنمای اصیل، یعنی عقل درونی و عقل بیرونی (انبیاء و اولیاء) در مجرای حرکت تکاملی تا ورود به پیشگاه لقای خودش قرار داده است. و اعتقاد به ابدیت که بدون آن همۀ جهان هستی معمایی لاینحل می‌ماند.

اعتقاد به وجود خدا زمانی صحیح است که از نوع اعتقاد به وحدت شخصیه باشد. وحدت شخصیه، یعنی دیدن اتصال همۀ مظاهر به خدا در همۀ مصادیق. در فرق وحدت وجود با وحدت شخصیه می‌توان گفت در وحدت وجود، خدا تماشاگر است و انسان بازیگر؛ درحالی‌که در وحدت شخصیه خدا همه کاره است، هم تماشاگر، هم بازیگر.

یکی از این مصادیق، بحث روزی انسان است. خداوند به صراحت می‌فرماید: "وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا"[1].

در معامله، سود آن کاملاً تعیین شده نیست؛ برای مثال یک کشاورز وقتی مشغول کار است، برایش قطعی نیست که چه میزان قرار است از این کار سود ببرد یعنی چه مقدار محصول برداشت می‌کند و به چه قیمت می‌تواند بفروشد و...، این کشاورز در درون خود توکل به خدا دارد و کارش را انجام می‌دهد. این یک مصداق اعتقاد به وحدت شخصیه است. او معتقد است کسی هست که روزی من را می‌رساند، چه کم و چه زیاد. و در هر دو حالت راضی است و آرامش دارد، در عین حالی که برای آن سود تکلیف خود را انجام می‌دهد.

اما در ربا اینطور نیست و شخص رباخوار، سود خود را کاملاً مشخص می‌کند. این شخص خودش را همه کاره می‌داند، هم خودش سود را مشخص می‌کند، هم اگر کسی نتوانست این سود را بدهد، او را مجازات می‌کند. ربا، معامله‌ای بر مبنای دیدگاه سکولار است و خدا در آن حضور ندارد.

برای رسیدن به آرامش واقعی باید باور کرد که او هست و اگر منِ انسان فقیر هستم، او غنی است، اگر من گنهکارم، او غفور است و... . و این همان اعتقاد به وحدت شخصیه است. وحدت شخصیه ادراک حضور خدای واحد در تمام مراتبِ تغییر و تحولِ عالم کثرت است.

اگر در این رکن اول که خداباوری است نتوانیم موفق بشویم، در همۀ امور گیر هستیم. این همه جنگ‌ها در جهان که ریشۀ آن‌ها جنگ اعتقادی است از همین نبودن خداباوری است. و همین‌طور این همه جنگ‌های درونی که در خود داریم همه از نداشتن باور درست نسبت به خداست.

انسان می‌تواند ادعا کند به خدا اعتقاد دارد، ولی روحیۀ سکولاری داشته باشد؛ وقتی که همه چیز را در اسباب و علل مادی جستجو می‌کند. امروز باور به وحدت شخصیه و پیاده کردن و نشر آن، جهاد اکبر می‌خواهد. و مانند شناکردن به خلاف جهت آب، سخت است.

رکن دوم، قوانین و روابط عملی حرکت در زندگی به سوی هدف اعلای حیات است که شامل تمام احکام و وظایف انسان در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و... است.

هدف اعلای حیات انسان آن است که تمام برنامه‌های شخصی و درونی او باید براساس آن برنامه‌ریزی شود. در این مسیر باید وحدت شخصیه را در همۀ مقدراتی که در کثرت پیش روی انسان قرار می‌گیرند، پیدا کند. برای مثال در انتخاب همسر، از بین همۀ موارد، گزینه‌ای را انتخاب کند که ویژگی «ربانی و روحانی» را داشته باشد.

رکن سوم، موضوعاتی است که شامل همۀ واقعیات و پدیده‌های برپادارندۀ زندگی است. اسلام در همۀ موضوعات اختیار را به خود انسان داده است. درواقع رکن سوم این است که ما ببینیم در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنیم؟ چه قوانینی بر جامعۀ ما حاکم است؟ جامعه‌ای را انتخاب کنیم که تحت حاکمیت قوانین آن جامعه بهتر می‌توانیم وحدت شخصیه را در کثرت پیاده کنیم.

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 275.

 



نظرات کاربران

//