دیدن سبب‌ساز

دیدن سبب‌ساز

در ادامۀ بحث (جلسۀ 30، 3 صفر 1444) به تبیین موضوع دیدن سبب‌ساز می‌پردازیم.

در ادامۀ این حدیث سدیر می‌رسیم به بررسی حدود و شرایط و حقیقت و تأویل ایمان از زبان امام‌صادق(علیه‌السلام). ایمانی که نتیجۀ توحید شهودی است که آن حضرت بیان فرمودند، و دستۀ سوم از آن بهره‌مند هستند و در محبتشان جاری است. وگرنه توحید اگر در قالب بماند، به شرک می‌رسد یا تحقیر می‌شود یا ابطال می‌شود یا غایب!

برای پرداختن به ادامۀ حدیث، ابتدا لازم است مقدمه‌ای را بیان نماییم.

در بحث فطرت دانستیم که خاستگاه آگاهی‌های ما ناسوت است. حرکت ما از جسمانیةالحدوث است و قلب از قالب است که ظهور پیدا می‌کند. و آگاهی‌های جزئی ما از ماده شروع می‌شود، درواقع شناخت ما از شناخت اسباب و علل مادی شروع می‌شود.

زمانی که چشم خود را در جهان مادی باز کردیم، نیاز خود و رفع آن را متعلق به شیر مادر و بعد از آن هم در دارایی پدر و بعد هم همین طور در اسباب و علل دیگر دیدیم و هیچ گاه نیازی به مسبب‌الاسباب در خود ندیدیم. پس هم نیاز و هم رفع نیازمان در اسباب دنیا خلاصه ‌شد، بنابراین لذت ما و به دنبال آن محبت و قرب ما هم به همین اسباب و علل بود و هست.

تا زمانی که انسان خود را نیازمند اسباب و علل ببیند و بتواند نیازهای خود را با همین اسباب مادی رفع کند به سراغ اسباب برتر نمی‌رود. برای مثال انسان در کودکی وقتی هنوز نمی‌تواند به‌تنهایی راه برود، احساس نیاز به پدر و مادر می‌کند و برای اینکه این فعلیت را در خود به ظهور برساند، دست خود را در دست بزرگ‌ترها می‌گذارد؛ ولی همین کودک وقتی توانست بدون کمک دیگران راه برود، دیگر اجازه نمی‌دهد کسی دست او را بگیرد. یعنی وقتی نسبت به این اسباب (گرفتن دست بزرگ‌ترها) احساس بی‌نیازی می‌کند، به سبب برتری که ارادۀ خودش است، متوسل می‌شود.

حکایت ما هم همین است که چون احساس نیاز به اسبابی فراتر از اسباب مادی نمی‌کنیم، با همین‌ها نیازهایمان را رفع می‌کنیم و لذت و محبت و قربمان هم در همین اسباب و علل مادی می‌ماند! چطور ممکن است ما با این همه لذت و محبتی که به اسباب داریم، بتوانیم به سبب‌ساز و مسبب‌الاسباب قرب پیدا کنیم؟

در اینجا سخن ما همین است که بیاییم ببینیم چگونه می‌توانیم این محبت‌ها و قرب‌ها را تأویل کنیم، یعنی به محبت و قرب اول، که محبت و قرب مسبب‌الاسباب است برگردانیم. و نگاهمان را از اسباب و علل، به سوی سبب اصلی برگردانیم؟

آیا با دیدن مسبب اصلی دیگر نباید اسباب را دید و مثلاً نباید از مادری که خودش واسطۀ آن سبب اصلی برای پرورش انسان است، تشکر کرد؟ در رفع نیازهای انسان اسباب متعددی وجود دارند که نمی‌توان آن‌‌ها را نادیده گرفت، بلکه خود مسبب‌الاسباب در مقابل هریک از آ‌ن‌ها وظیفه‌ای برای انسان تعریف کرده است. و انسان باید به آن اسباب به دید واسطه نگاه کند، واسطه‌ای که از خودش استقلال ندارد و خودش و واسطه بودنش از خداست. نتیجۀ دیدن اسباب، کثرت بینی است و نتیجۀ دیدن مسبب‌الاسباب آرامش است.

چرا کسی که به شهود قلبی توحید رسیده، ممکن است به ایمان حقیقی نرسد؟ دلیل آن توجه به اسباب و علل است. زیرا توجه به اسباب و علل، بیماری «غفلت» را در قلب به وجود می‌آورد که مانعی است برای ظهور ایمان حقیقی. خداوند می‌فرماید: "كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ. أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ"[1]. وقتی انسان می‌بیند همۀ نیازهایش با اسباب برطرف شده است، از مسبب‌الاسباب غافل می‌شود!

انسان وقتی همۀ امکانات برایش فراهم باشد، از سبب اصلی غفلت می‌کند، همان طور که در فرهنگ غرب با اینکه ممکن است نام خدا را هم بر زبان بیاورند؛ ولی از آنجایی که نیازهای خود را در وفور امکانات مادی برطرف شده می‌بینند، قلبشان از خدا غافل است و توجه ندارند به اینکه حقیقتی که هستیِ همۀ این اسباب به هستی او وابسته است، خداست.

بعد از بیان این مقدمه که لزوم توجه به نیاز برتر و دیدن مسبب‌الاسباب را دانستیم، ادامۀ حدیث سدیر را بررسی می‌کنیم.

امام‌صادق(علیه‌السلام) بعد از اینکه توحید را شناخت خدا به خودش معرفی کردند، از قرآن مثال ‌آورده، می‌فرماید: «برادران يوسف قبل از اينكه صفت او را بشناسند خودش را شناختند و گفتند: "أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَٰذَا أَخِی"[2]؛ تو يوسف هستى او هم گفت: آرى من يوسفم و اين هم برادر من مى‏باشد، آن‌ها يوسف را به شخص خودش شناختند نه به چيزى ديگر. و از جانب خود و به وهم و خيال دل خود او را نساختند.» [3]

برادران یوسف نسبت به یوسف به شهودی رسیده بودند که وقتی او را دیدند، او را شناختند. شناختن یوسف با دیدن خود یوسف بود، نه به توهم قلبشان. توهم قلب که همان غفلت قلب است، با توهم ذهن فرق می‌کند.

سپس امام(علیه‌السلام) می‌فرماید: «آيا سخن خداوند را ملاحظه نكرده‌ای كه می‌فرمايد: "مَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا"[4]، يعنى شما حق نداريد از پيش خود امامى انتخاب كنيد و با خيالات و بافته‏هاى خود او را بر حق بدانيد و دنبال گفته‏هاى او را بگيريد و يا از وى دفاع كنيد.» [5]

در آیۀ شریفه‌ای که امام به آن اشاره می‌فرماید، به این نکته توجه می‌دهد که شما قدرت این را ندارید که آن بذر توحید که در درونتان هست را پرورش دهید و آن را برویانید. بلکه این «امام» است که این قدرت را دارد.

جایگاه امام، پیش ما به اندازۀ نیازهایی است که برایمان برطرف کرده و حوائجی که به ما داده است و متأسفانه نیازهای ما در حد خواسته‌های مادی و دنیایی مانده است. درحالی‌که جایگاه امام در هستی به اندازه‌ای است که: "لولا الحُجَّة لساختِ الأرضُ بأهلِها"[6]؛ اگر حجت خدا نبود، مسلماً زمین، ساکنانش را فرو می‌برد.

از طرفی بقای زمین به «حجة» است و از طرف دیگر همۀ انبیا و اولیا در زمین بودند، تکامل همۀ موجودات در زمین اتفاق می‌افتد و خداوند خلیفۀ خود را هم در زمین قرار داده، پس منظورِ همۀ این اسباب و علل و خلقت، «حجة» بوده است. و کسی که اسباب و علل را بدون حجة می‌بیند، در توهم قلب خودش، هستی را می‌بیند!

بذر توحیدی که خدا در انسان گذاشته با عبادت و زهد و عرفان و...، پرورش نمی‌یابد، بلکه پرورش این بذر با امام است. انسان فقط باید به این شهود برسد که خودش نمی‌تواند از این بذری که خدا به او داده بهره بگیرد، بلکه آن کسی می‌تواند این بذر را به ثمر برساند، که خدا او را نصب کرده است.

در ادامۀ حدیث امام‌صادق(عليه‌السلام) فرمود: «خداوند با سه نفر سخن نمى‏گويد و روز قيامت به آن‌ها توجهى ندارد و آن‌ها را تزكيه و پاک نمى‏گرداند، و در نتيجه آنان گرفتار عذاب سختى مى‏گردند؛ 1- هر كس درختى را بروياند كه خداوند آن را نرويانيده است. يعنى كسى كه امامى را نصب كند كه خداوند آن را منصوب نكرده، 2- امامى را كه خداوند معين نموده است انكار كند، 3- كسى كه پندارد براى اين دو نفر سهمى در اسلام هست. خداوند مى‏فرمايد: "وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ"[7]؛ پروردگار تو هر چه بخواهد مى‏آفريند و بر مى‏گزيند آن چه را كه براى آن‌ها خیر باشد.»[8]

اولین گروهی که گرفتار عذاب‌اند کسانی هستند که درختی را رویاندند که خداوند نرویانده است. و انسان سال‌هاست که به این عذاب گرفتار است به خاطر رویاندن این درخت در سقیفه و ما هم امروز جاهلانه در زیر همین درخت نشسته و در توهم قلبمان خدا را پرستش می‌کنیم!

پروراندن ایمان کار خود انسان نیست بلکه باید تحت تربیت انبیا و اولیای الهی قرار بگیرد؛ زیرا ایشان تنها موجوداتی هستند که به هیچ اسباب و عللی به چشم نیاز نگاه نکردند؛ یعنی یک لحظه هم غافل نشدند، پس به عصمت[9] رسیدند. و انسان تنها تحت تعالیم آن‌هاست که می‌تواند فطرت و استعداد ذاتی خود را به شهودی برساند که چهار رکن ایمان را داشته باشد. و ایشان تنها ابزارهایی هستند که ناب در اختیار خدا هستند.

کودکی که با زدن کلید، لامپی را روشن می‌کند، فکر می‌کند این کلید است که لامپ را روشن می‌کند، درحالی‌که این کلید، فقط ابزاری است که اتصال لامپ را با منبع برقرار می‌کند. اسباب و علل دنیا که از آغاز خلقت تابع ارادۀ خدا و واسطۀ او هستند، مانند این کلید، ابزارند و کلید اصلی که خداوند قرار داده و تمام اتصالات با او انجام می‌شود، امام است.

شناخت امام(علیه‌السلام) نوری است که پردۀ غفلت را از برابر دیدگان ما برمی‌دارد. اگر بخواهیم از توهم ذهن و قلب و توجه به کثرات پاک شویم، چاره‌ای نداریم جز اینکه به این عروةالوثقی چنگ بزنیم.

قبل از اینکه بحث شناخت امام را ادامه دهیم به فرازهایی از مناجات معتصمین امام‌سجاد(علیه‌السلام) توجه می‌کنیم. ایشان عرضه می‌دارد: "اَلّلهُمَّ يا مَلاذَ اللاّئِذينَ، وَيا مَعاذَ الْعائِذينَ، وَيا مُنْجِيَ الْهالِكينَ، وَيا عاصِمَ الْبائِسينَ، وَيا راحِمَ الْمَساكينِ، وَيا مُجيبَ الْمُضْطَرّينَ، وَياكَنْزَ الْمُفْتَقِرينَ، وَيا جابِرَ الْمُنْكَسِرينَ، وَيا مَأوَى الْمُنْقَطِعينَ، وَيا ناصِرَ الْمُسْتَضْعَفينَ، وَيا مُجيرَ الْخائِفينَ، وَيا مُغيثَ الْمَكْرُوبينَ، وَيا حِصْنَ اللاّجئينَ اِنْ لَمْ اَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ اَعُوذُ، وَاِنْ لَمْ اَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ اَلُوذُ"؛ خداوندا ای پناه پناهندگان و ای چاره بخش چاره خواهان و ای نجات بخش به هلاکت افتادگان و ای نگهدار درماندگان و ای ترحم کننده به حال بیچارگان و ای اجابت کنندۀ دعای پریشان حالان و ای گنجِ تهیدستان و ای جبران کنندۀ دل‌شکستگان و ای پناه دهندۀ از همه جا بریدگان و ای یاور ضعیفان و ای پناه و حامیِ بیمناکان و ای فریادرسِ ستمدیدگان و ای دژ استوارِ پناه جویان، اگر من به عزت و جلال تو پناهنده نشوم به چه کسی پناه برم؟ و اگر به قدرت و شوکت تو پناه نبرم پس به کجا پناهنده شوم؟

تمام صفاتی که امام در این فرازهای دعا بیان می‌فرماید، نشان‌دهندۀ قلبی است که غفلت ندارد و از میان اسباب، تنها مسبب‌الاسباب را دیده و به او توجه نموده است.

وقتی امام عرضه می‌دارد: «اگر من به عزت تو پناه نبرم به چه کسی پناه ببرم؟ و اگر به قدرت تو پناه نبرم به چه کسی پناه ببرم؟» یعنی هیچ کس غیر تو، عزت و قدرت ندارد که من از او بخواهم. پس انسان طبق فطرتش می‌خواهد که اسماء الهی را از خود ظهور دهد و این خواست خداست که انسان مظهر و خلیفۀ او باشد؛ اما نکته اینجاست که انسان نباید دچار اشتباه شده و این اسماء را از اسباب و علل درخواست کند!

 

 


[1]- سورۀ علق، آیات 6 و 7 : چنین نیست (که شما می‌پندارید) به یقین انسان طغیان می‌کند، از اینکه خود را بی‌نیاز ببیند!

[2]- سورۀ یوسف، آیۀ 90.

[3]- بحار الأنوار، ج65، ص276 : "كَمَا قَالُوا لِيُوسُفَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي فَعَرَفُوهُ بِهِ وَ لَمْ يَعْرِفُوهُ بِغَيْرِهِ وَ لَا أَثْبَتُوهُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ"

[4]- سورۀ نمل، آیۀ 60 : شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید!

[5]- بحار الأنوار، ج65، صص276-277 : "كَمَا قَالُوا لِيُوسُفَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي فَعَرَفُوهُ بِهِ وَ لَمْ يَعْرِفُوهُ بِغَيْرِهِ وَ لَا أَثْبَتُوهُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ أَ مَا تَرَى اللَّهَ يَقُولُ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها يَقُولُ لَيْسَ لَكُمْ أَنْ تَنْصِبُوا إِمَاماً مِنْ قِبَلِ أَنْفُسِكُمْ تُسَمُّونَهُ مُحِقّاً بِهَوَى أَنْفُسِكُمْ وَ إِرَادَتِكُمْ"

[6]- مستدرك سفينةالبحار‏، ج5، ص278.

[7]- سورۀ قصص، آیۀ 68.

[8]- بحار الأنوار، ج65، ص277 : "ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ يُنْبِتْهُ اللَّهُ يَعْنِي مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ يَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَيْنِ سَهْماً فِي الْإِسْلَامِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ"

[9]- شهود قلبی اگر در چهار رکن ایمان (حدود، شرایط، حقایق و تأویل) پیاده شود، می‌شود عصمت.

 



نظرات کاربران

//