خصوصیات حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها)

خصوصیات حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها)

در ادامۀ بحث (جلسۀ 3، 4 محرّم 1444) به تبیین موضوع "خصوصیات حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها)" می‌پردازیم.

در آیات بعدی سورۀ مریم، می‌رسیم به داستان حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) که خداوند ذکر و یادآوری آن را در کتاب امر می‌کند و می‌فرماید: "وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا"[1]؛ و در این کتاب، مریم را یاد کن؛ هنگامی که از اهلش در مکان شرقی کناره گرفت.

"وَاذْكُرْ" فعل امر و مخاطبش وجود پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) است. "فِي الْكِتَابِ"؛ یعنی «در این کتاب» که مَعرفه و منظور حقیقت قرآن و متعلق به وجود مقدس رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) است. و از آنجا که «کتاب» همان نفس کلیه و حقیقت وجود محمدیه است؛ ذکر مریم(سلام‌الله‌علیها) هم در آن حقیقت کلیه و هم در نفوس جزئی اهل کتاب یعنی اهل قرآن وجود دارد.

جایگاه قرآن، نفس قدسیۀ کلیۀ پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) است که کتاب هدایت و شناسنامۀ انسان است و به جهت جهان شمول بودنش همۀ زمان‌ها و مکان‌ها را شامل می‌شود. یعنی قَصص و یادآوری داستان‌ها در قرآن صرفاً برای نقل جریان تاریخی و عبرت‌گرفتن نیست، بلکه هدف رسیدن به عمق معارف و دریافت روح و حقیقت حاکم بر تاریخ هستی و انسانیت است. پس آخرزمانی‌ها با تفقه و عمیق‌اندیشی باید در روح تاریخ سیر کنند تا حقیقت و اصل واحدی که در تاریخ، سریان و جریان دارد را بیابند، وگرنه گرفتار اسباب و علل مادی شده و معجزۀ خداوند برایشان جذابیتی ندارد.

در آیات 64-68 سورۀ نساء، حق‌تعالی می‌فرماید: «هيچ رسولی را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. و هنگامی‌که به خودشان ظلم کردند، اگر تو را آمدند و از الله طلب آمرزش کردند و پيامبر برايشان آمرزش خواست، خدا را تواب و رحیم مى‌يابند. سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورند، مگر آنكه در نزاعى كه ميان آن‌هاست تو را داور قرار دهند و از حُكمى كه تو مى‌دهى در نفسشان حرجی نباشد و تسليم آن گردند. و به فرض محال اگر به آنان واجب می‌کردیم كه خود را بكشيد يا از دیار و وطن‌هایتان خارج شوید، جز اندكى از آنان فرمان نمى‌بردند. و حال آنكه اگر گوش می‌دادند برايشان خیر بود و ایمانشان تثبیت می‌شد و به آنان مزدى بزرگ مى‌داديم و به راه راست هدايت مى‌كرديم.»

با توجه به این آیات شریفه، چند نکته استفاده می‌شود:

یک؛ در عین حال که عبودیت مال حق‌تعالی است، اطاعت مربوط به رسول است.

دو؛ هیچ ظلمی از هیچ احدی به انسان نمی‌رسد؛ مگر اینکه انسان در ابتدا به نفس خودش ظلم می‌کند: "و ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ"، پس آیه نمی‌فرماید «به یکدیگر ظلم کردید»، بلکه می‌فرماید «به خودتان ظلم کردید». نفس، با حرکت جوهری سیر می‌کند تا در قلب، به عنوان هویت انسانی سعید یا شقی تعیّن بگیرد. و منظور از ظلم به نفس در اینجا، همان عدم معرفت و شناخت نفس است.

نکتۀ سه؛ می‌فرماید: "جَاءُوكَ"؛ آمدند تو را. نه اینکه آمدند نزد تو یا به سوی تو. آمدند تو را؛ یعنی برقرار کردن ارتباط حقیقی با روح پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌)، نه برقرار کردن ارتباط با جسم او در مکان و زمان. وگرنه ما آخرزمانی‌ها که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) را ندیده‌ایم و در مکان و زمانشان نیستیم، هنگامی‌که به نفسمان ظلم کردیم کجا باید برویم؟! آیا این آیه به ما تعلق ندارد؟!

آیه نفرموده به سوی مدینه و ضریح و...، ایشان بروید. پس منظور آمدنِ با جسم نیست، بلکه آمدنِ نفس است. که باید ضمیر "کَ" یعنی حضور رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) را در جان و روحمان بیابیم که او همیشه با ماست و روحمان با روحش پیوند خورده است. پس هر لحظه که به نفسمان ظلم کردیم با ارتباط قلبی و وجودی می‌توانیم از ایشان طلب استغفار کنیم و در آن صورت خدا را تواب و رحیم بیابیم.

اگر آیه را به غیر از این، معنی کنیم، یعنی آیه را محدود در زمان و مکان پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) نماییم، نمی‌توانیم از آن بهرۀ هدایتی بگیریم و شأن قرآن را که در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها کتاب هدایت بشر است، رعایت نکرده‌ایم!

نکتۀ چهار؛ در این آیۀ شریفه نفرموده «نفس‌های یکدیگر را بکشید» بلکه فرموده «نفس‌هایتان را بکشید». در ادامۀ آیه می‌فرماید اگر این فرمان را می‌دادیم و ایشان انجام می‌دادند، برایشان خیر بود و ایمانشان تثبیت می‌شد! درحالی‌که اگر دو گروه یکدیگر را بکشند و از وطنشان بیرون کنند، قطعاً یک گروه ظالم است و یک گروه مظلوم. چطور می‌شود که یک گروهِ ظالم، ایمانشان با این ظلم تثبیت شود؟!

کشتن نفس در "أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ" اشاره به مجاهده و کشتن نفس خویش از مراتب دانی است، نه یکدیگر را بکشند. نفس باید از مراتب دانی و حب دنیا کشته شود و از دیار ماده و خصوصیات آن که با آن‌ها انس گرفته خارج شود تا به وطن اصلی‌اش برسد و اسماء الهی در او تثبیت شود. اینجاست که اجر عظیمی گرفته و به صراط مستقیم هدایت می‌شود.

بر این اساس نفس ما با نفس قدسیۀ کلیه در ارتباط است و همان‌طور که رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) امر به یادآوری و ذکر مریم(سلام‌الله‌علیها) در نفسش شده، نفوس دیگر نیز باید یادآوری کنند. در حقیقت نفس علاوه بر ارتباط با عالم حس و ماده، دارای عوالم غیبی است و می‌تواند با وارد شدن در روح تاریخ انبیاء، جان خود را از امدادهای غیبی بهره‌مند کند.

آیت‌الله جوادی آملی(حفظه‌الله) در تفسیرشان بر این نکته تأکید می‌کنند که معارف الهی از جمله قَصص انبیاء، از راه غیب بر قلب پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) القا می‌شود و ایشان اسوۀ امت هستند. و مهم‌ترین و برجسته‌ترین خصوصیت این قَصص[2] و تذکرۀ انبیاء نیز اطمینان پیدا‌کردن به امدادهای غیبی است.

صاحب المیزان(رحمة‌الله‌علیه) در تفسیر آیات 16و 17 سورۀ مریم می‌فرماید: «مقصود از کتاب، قرآن کریم و یا سورۀ مریم است که جزئى از کتاب است. کلمۀ «نبذ» به طورى که راغب گفته به معناى دور انداختن هر چیز حقیرى است که مورد اعتناء نباشد، و اما کلمۀ «انتبذ» به معناى از مردم کناره گرفت، است. و معناى آیه این است که اى محمد! در این کتاب، داستان مریم را در آن حین که از مردمِ اهل خود کناره گرفت و در مکان شرقى (که گویا همان سمت شرقى مسجد باشد) اعتزال جست ذکر کن. کلمۀ حجاب، به معناى هر چیزى است که چیزى را از غیر بپوشاند و از این کلمه چنین بر مى‌آید که گویا مریم خود را از اهل خویش پوشیده داشت تا قلبش براى اعتکاف و عبادت فارغ‌تر باشد.»[3]

حجاب و پرده‌ای که خداوند در دنیا به اقتضای عالم ماده بر دل انسان گذاشته، همان قالب و جسد اوست. حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) از اهل و فرهنگ زمانه‌اش کناره گرفت و در مکان شرقی (عالم قدس) با دوری‌کردن از قوای نازلۀ نفسانی، به تجرد و روح قدسی رسید. ایشان، نفس را در حرکت جوهری‌اش از جسمانیة‌الحدوث به روحانیة‌البقاء رساند تا در مسیر عقل و روحانیت جلو رود و پردۀ ماده را کنار زند تا نفس به لحاظ عقل تعیّن پیدا کند و به عالم قدس و تجرد وارد شود. یعنی نفس مریم(سلام‌الله‌علیها) از عالم طبیعت جدا شد و روح‌القدس همچون بشری زیبا و کامل برایش تمثل یافت.

بنابراین سیر وجودی و عقلانی نفس جزئی مریم(سلام‌الله‌علیها)، او را به جایی رساند که شریف‌النفس شد و سرشت زنانگی خود را با تعیّن عقلی تغییر داد و به مدد عقل روحانی که عین فعلیت است، "کن فیکون" کرد و حامله شد. حال پس از آبستن شدن دوباره باید به قوای مادی توجه کند، البته این بار با دید و نگاه عقلانی. چنان‌که در آیۀ 22 می‌فرماید: "فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا"؛ پس به او آبستن شد و او را با خود به مكانى دورافتاده برد.

"مَكَانًا قَصِيًّا"؛ همان توجه به احکام و شرایط عالم ماده است، یعنی از عالم بالا به عالم پایین توجه کرد تا جایی‌که درد زایمان شروع شد و حضرت(سلام‌الله‌علیها)، به سوی درخت خرما کشیده می‌شود و ندایی را از درون نفسش می‌شنود که: "أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا"؛ محزون مباش، پروردگارت از زير پاى تو جوى آبى روان ساخت.

خداوند از همین عالم ناسوت، سیر صعودی مریم(سلام‌الله‌علیها) را برایش باز می‌کند و به او می فرماید: ناراحت مباش، گرچه به عالم ماده برگشتی اما سیر تو از همین عالم ناسوت است؛ همانند معراج پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) که سیرشان در شب بود و این یعنی همان آغاز سیر از فعل انسان. ‌

امام سجاد(علیه‌السلام) محل زایمان حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) را در موضع و مکان شهادت امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا می‌فرمایند.[4] نخل مریم نیز در محرابی است که در دیوار جنوبی بالای سر به فاصلۀ کمی از ضریح قرار دارد و سنگ مرمر قرمزی که تصویر نخلی بر آن حک شده و در حفاری حرم پیدا شده نشانۀ همان "بِجِذْعِ النَّخْلَةِ" است. و در حقیقت رطب این نخل همان معارف و علومی است که با تولد عیسی(علیه‌السلام) به جان مریم ریخته شد.

در تفسیر صافی، نقل است امام صادق(علیه السلام) در باغ‌های کوفه گردش می‌کردند تا به نخلی رسیدند، پس وضو گرفتند و در کنارش نماز خواندند. پانصد تسبیح را در سجودشان حساب کردم و سپس به نخل تکیه داده و دعا کردند و فرمودند: این همان نخلی است که خدا برای مریم ذکر کرده است. [5]

در روایتی دیگر نیز امام باقر(علیه‌السلام) رخدادهایی که قبل از شهادت امام حسین‌(علیه السلام) در روز عاشورا اتفاق افتاده را می‌فرمایند: «روز توبۀ حضرت آدم و حوا؛ آرام گرفتن کشتی نوح بر کوه جودی؛ شکافته شدن دریا برای بنی اسرائیل و غرق شدن فرعون و همراهانش؛ روز پیروزی موسی‌(علیه‌السلام) برفرعون؛ روز ولادت حضرت ابراهیم‌(علیه‌السلام)؛ روز پذیرش توبه قوم یونس‌؛ روز ولادت عیسی‌بن‌مریم‌(علیه‌السلام) و اما مهم‌تر از همۀ این موارد، عاشورا روزی است که قائم آل محمد(عجل‌الله‌فرجه) در آن قیام خواهد فرمود.» [6]

بعد از جریان زایمان حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها)، خداوند به معرّفی ایشان می‌پردازد تا مریم را در مریم بودنش بشناسیم. در حقیقت مریم(سلام‌الله‌علیها) به لحاظ فاعلیت خداوند، خودش قابلیت را ایجاد کرد و این‌طور نبود که خدا او را مریم با این خصوصیات کند. "أَمْرًا مَقْضِيًّا" از سوی فاعلیت خداست، اما "فَحَمَلَتْهُ" یعنی بالابردن قابلیت، کار خود انسان است. او در سیر نفسش، قابلیتش را آنچنان بالا بُرد که به نفس قدسیه وصل و عقل را حامله شد. همۀ انسان‌ها نیز چنین قابلیت و استعدادی را در رتبۀ وجودشان دارند؛ البته به شرطی که در نفس جزئی‌شان سیر مریمی داشته باشند.

مریم در سیر نفسش، از اهل و فرهنگ زمانه‌ به اختیار و انتخاب خودش کناره گرفت، قابلیتش را بالا برد و خود را از اهل زمانه‌اش غنی کرد. ما هم امروز به چنین حرکتی نیاز داریم. زیرا وقتی به خودمان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با همۀ تلاشی که می‌کنیم، حالمان خوب نیست، آرامش نداریم و از هیچ چیز راضی نیستیم! معلوم می‌شود که فرهنگ و سیستم این زندگی به جان ما جواب نمی‌دهد و ما پیوسته تشنه‌ایم. پس باید فکر و خیال و قلب خود را از این فرهنگ جدا کنیم و این کار با سیر نفس در مراتب گوناگون و کنده شدن از امیال و حب و بغض‌ و طلب‌های جزئی، امکان‌پذیر است. با این کنده شدن‌ها و بریدن‌ها، نفس متوجه حق شده و با توجه خاص به نفس قدسیه، وارد عالم عقل می‌شود.

اما انسان‌هایی که اصالت را به زندگی ماده داده‌اند و در اقبال و ادبارها و سود و زیان‌های ماده بالا و پایین می‌شوند، درد نفس را در عدم آرامشش نمی‌فهمند و می‌خواهند خودشان را با همان علل و اسباب مادی تخدیر کنند. در حالی‌که انقطاع از اهل زمانه و ندیدن کثرات، انسان را به برکت می‌رساند؛ آنچنان که انسان اگر تقوا پیشه کند، خداوند از جايى كه گمانش را ندارد روزى‌اش مى‌دهد.[7]

پس اگر انسان با دید عقلانی و نگاه توحیدی، کثرات را کثرت نبیند و از بالا به مسائل دانی و پایین نگاه کند، جان و روحش را از سیستم زمانه دور کرده و در عین حال که اسیر کثرت نشده، معاشش در عالم ماده تأمین می‌شود. او به چنان خیر و برکتی می‌رسد که وقت و انرژی و مال و فرزندش و... بیشترین تأثیر نورانی را در عالم ماده می‌گذارند.

خصوصیات مریم(سلام‌الله‌علیها) در آیات بعدی نیز بیان شده است؛ پدر ایشان عمران و برادرش هارون از صالحین بودند و مادر ایشان نیز از انسان‌های متقی بوده که فرزندش مریم را برای خداوند نذر کرده است: "اِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ"[8]؛ زن عمران گفت: اى پروردگار من، نذر كردم كه آنچه در شكم دارم از كار اين جهانى آزاد و تنها در خدمت تو باشد. اين نذر را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى.

ایشان از نسل پاکی است و جریان زندگی‌اش از آیات قرآن دلالت براین دارد که خودش به همراه خانواده‌اش، قابلیت وجودی‌اش را بالا برده تا به جایی رسیده که در زمرۀ برترین زنان عالم شده است: "وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ"[9]؛ و فرشتگان گفتند: اى مريم، خدا تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد.

اما خصوصیت مهم مریم(سلام‌الله‌علیها) در آیۀ 12 سورۀ تحریم بیان شده؛ که می‌فرمایند: "وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا ..."؛ و مريم دختر عمران را كه فرجش را در حصن قرار داد و ما از روح خود در آن دميديم.

حصن به معنای قلعه است که از چهار طرف محصور شده و نگهبان دارد و امکان نفوذ به داخل آن نیست. آیه نشان از حیا و عفت حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) دارد و به معنای دوری از زنا نمی‌باشد. آنچه از خصوصیات مریم(سلام‌الله‌علیها) به عنوان جایگاه زن‌بودن که مظهر جمال الهی هستیم می‌توانیم درک کنیم این است که؛ ما نیز نسلمان پاک است و اجدادمان با اینکه بی‌سواد بودند، پاک‌تر از ما زندگی می‌کردند. و اگر ما در مراتبی فاسد شدیم به دلیل نشناختن قابلیت خودمان است؛ وگرنه همچون مریم می‌توانیم قوۀ عاقله‌مان را فعال کنیم.

از طرفی مریم(سلام‌الله‌علیها) همچون ما اقتضائات عالم ماده را داشت و می‌توانست زیبایی‌های ظاهری‌اش را به نمایش بگذارد، اما از این فرهنگ فاصله گرفت و تقوا پیشه کرد. ما نیز مریم‌وار باید حیا و عفت‌مان را در نوع پوشش، کلام، نگاه و فکر؛ چه در مقابل محارم و چه در مقابل نامحرمان، حفظ کنیم تا نفس و نسلی طیب داشته باشیم و خداوند محبت به جنس مخالف را در قالب ازدواج به قلبمان بیندازد.

 


1- سورۀ مریم، آیۀ 16.

[2]- قَصص به معنای قصّه‌ها نیست؛ بلکه روح تاریخ است که به قلب وارد شده، اما قصّه معلومات تاریخی است که به ذهن وارد می‌شود.

3- ترجمه تفسیر المیزان، ج14، صص44-45.

4- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏14، ص212.

[5]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، صص143-144.

[6]- تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏4، ص300.

[7]- سورۀ طلاق، آیۀ 3.

[8]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 35.

[9]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 42.

 



نظرات کاربران

//