اختیار، ابزار ظهور فطرت

اختیار، ابزار ظهور فطرت

 

در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاء‌الله» (جلسۀ 15، 17 محرّم 1444) به تبیین موضوع «اختیار، ابزار ظهور فطرت» می‌پردازیم.

بحث ما شناخت استعداد ذاتی و قابلی و ارتباط این دو در موضوع انسان‌شناسی بود. و کیفیت حرکت از استعداد قابلی به استعداد ذاتی و رسیدن به فنای در ذات الهی را بیان کردیم. در ادامۀ این بحث رسیدیم به بحث فطرت و گفتیم استعداد فطری که همۀ انسان‌ها دارند، معرفتِ الله است.

استعداد ذاتی و فطرت، بدیهی و ثبوتی است و نیاز به اثبات ندارد. ولی غیر از چهارده معصوم و انبیای سلف(علیهم‌السلام) دیگران به دلیل اینکه فطری حرکت نکردند، و به خاطر سرگرم شدن به دنیا و جلوات الهی، فطرتشان مهجور شده و از صاحب جلوه غافل شدند: "إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا"[1].

معشوق و محبوب جان ما خود خداست. اما جلوات گوناگون را هم خودش قرار داده که اکثراً به آن‌ها مشغول هستیم. و چهارده معصوم(علیهم‌السلام) آمده‌اند این حجاب‌ها و غفلت‌ها را از فطرت ما بردارند. تمام احکام، عبادات، اخلاقیات و معارف هم برای همین است که با اصل معشوقمان رو‌به‌رو شویم که خودمان و رتبۀ قابلی خودمان است.

چنان که همۀ انبیاء الهی عمری با عبودیت زندگی کردند تا به ربوبیت رسیدند و این بالاترین لذت و سعادت و آرامش است که انسان ببیند حقیقت کمال محض از قالبِ ناقص محض او ظهور می‌کند. عبودیت یعنی تسلیم کیفیت فطرت شدن و نظام هستی هم بر همین اساس می‌چرخد.

خدا برای ما فطرت یا همان استعداد ذاتی را جعل کرده و استعداد قابلی همان بعد اختیار ماست و ابزاری است که استعداد ذاتی بتواند ظهور کند.

امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) در این باره می‌فرماید: «‏باید دانست که عشق به کمال مطلق، که عشق به علم‏ ‏مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و ارادۀ مطلقه و غیر ذلک از‏ ‏اوصاف جمال و جلال از آن منشعب شود، در فطرت تمام عائلۀ بشر است، و هیچ‏ ‏طایفه‌ای از طایفۀ دیگر، در اصل این فطرت ممتاز نیستند، گرچه در‏ ‏مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لکن به واسطۀ احتجاب به طبیعت‏ ‏و کثرت، و قلّت حُجُب، و زیادی و کمی اشتغال به کثرت، و دلبستگی‏ ‏به دنیا و شعب کثیرۀ آن، در تشخیص کمال مطلق، مردم مفترق و‏ ‏مختلف شدند.‏»[2]

عشق به کمالات از عشق به کمال مطلق ناشی می‌شود که در وجود همه هست. یکی از ویژگی‌های فطرت همین عشق به کمال است. سایر مراتب محبت و دوست داشتن از همین نشئت می‌گیرد. همۀ خیرات ریشه در کمال مطلق دارد. این کمال مطلق همان استعداد ذاتی یا فطرت است که در خمیرۀ همۀ انسان‌ها وجود دارد.

همۀ انسان‌ها دنبال کمال هستند؛ اگرچه ممکن است خیلی‌ها در پیدا کردن مصداق این کمال به خطا بروند. مصداق‌ها مختلف هستند، مانند آنچه شاعر دربارۀ رنگ‌های مختلفِ جامۀ معشوق می‌گوید:

به هر رنگی که خواهی جامه می‌پوش/ که من آن قد رعنا می‌شناسم

نکته اینجاست که انسان اگر به اندازۀ عمر نوح را هم دنبال مصادیق اشتباه برود سیر نمی‌شود، زیرا آن چیزی که فطرتاً دنبال آن است، چیز دیگری است. نوزادی که تازه به دنیا آمده اوج کمال خود را در شیر خوردن می‌بیند؛ اما همین نوزاد که بزرگ‌تر می‌شود، می‌بیند شیر، کمال او نیست و اقتضای نیاز خود را در عالم ماده می‌بیند. اما باز هم که جلوتر می‌رود، می‌بیند مقتضیاتی دارد که به عالم ماده مربوط نمی‌شود. اگر در همین دنیا این مطلب را بفهمد و بچشد، باب تعلق به دنیا را می‌بندد و از بود و نبود دنیا تأثیر نمی‌گیرد و دنبال کمالات معنوی می‌رود. اما اگر بعد از مرگ بفهمد، عذاب‌ و جهنم است.

بیرون از خود انسان جایی برای رسیدن به این خواست فطرت نیست. و این خواست را هم خدا در انسان عبث نگذاشته، پس جای دیگری برای این کمال هست. و این جا درون خود انسان است. باید درهای بیرون بسته شود تا درِ درون باز شود.

سؤال این است که اگر همۀ انسان‌ها فطرت کمال‌طلب دارند، این همه خطا و جنگ و...، چیست؟ این‌ها دلیل ابطال حکم فطری بودن و ذاتی بودن کمال نیست، بلکه نشان از استفادۀ فطرت در جایی است که سزاوارش نیست. خطا آنجا رخ می‌دهد که انسان به جای رفتن دنبال کمال مطلق اصیل، دنبال کمال‌های محدود می‌رود.

این معرفت فطری، قابلیت نیست؛ بلکه ذاتی است و عین بودنِ ماست. یعنی اگر کسی بگوید من هستم ولی کمال مطلق را نمی‌خواهم، مثل این است که آب بگوید من هستم ولی نمی‌خواهم تر باشم. نمی‌شود تری را از آب گرفت و باز هم گفت آب است. همین طور نمی‌توان طلب و شناخت محبوب واقعی در درون را از انسان گرفت.

اگر اینطور است چرا ما حتی در نماز هم خدا را نمی‌یابیم، مگر می‌شود نحوۀ وجود خود را فراموش کنیم؟ بله می‌شود: "وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ"[3]. وقتی انسان مطلوب خود را در محدودیت جستجو کند، خودش را فراموش می‌کند. و کل کمالش را در دنیای محدود می‌بیند.

کمال‌طلبی فطرت، عشق مطلق است، نه سایر کمالات. کمال قدرت برای شیر است و انسان اگر به کمال علم، قدرت و... هم برسد باز تشنه است. زیرا این‌ها مشتقات کمال هستند و انسان که خلیفۀ خداست، خود خدا را می‌خواهد: "عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا"[4].

و این استعداد ذاتی در ماده تحقق پیدا نمی‌کند. و ماده اصلاً قابل پذیرش استعداد مادی نیست. مجردات هستند که می‌توانند استعداد ذاتی را داشته باشند. بُعد مجرد همان عالم «الست»[5] انسان است که همان باطن و نفس اوست. بعد مادی انسان که گوشت و پوست و استخوان است، نه ربوبیت و ظهور کامل حق‌تعالی بر آن عرضه شده و نه این بعد مادی «بلی»[6] گفته است.

حالا سؤال این است که چطور این استعداد ذاتی را ظهور بدهیم؟ امام‌علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: "يا كُمَيلُ ما مِن حَرَكَةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ"[7]؛ هيچ كارى نيست مگر اين كه تو در آن نيازمند شناخت هستى.

ما که علم دین را داریم، چرا این علم نتوانسته در ما حرکت ایجاد کند؟ زیرا این علم ما علم حصولی است، نه حضوری.[8] بدون اینکه آن علم اصلی را که فطرت است بگیریم، فروعات را گرفته‌ایم؛ گویا به جای آب دادن به ریشه، به شاخ و برگ آب دادیم. علم حصولی فقط به عنوان یک مقدمه می‌تواند انسان را برای رسیدن به آنچه در درون خود دارد (فطرت) کمک کند.

استعداد قابلی چگونه می‌تواند راهگشای استعداد ذاتی باشد؟ در جواب این سؤال به آیۀ شریفۀ قرآن توجه می‌کنیم که می‌فرماید: "وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ"[9]؛ و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود درحالی‌که هیچ چیز نمی‌دانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را به جا آورید!

علمی که ما نداشتیم، علم تفصیلی است وگرنه علم اجمالی در درون ماست. خداوند چشم و گوش و قلب را برایمان قرار داد تا به علم تفصیلی برسیم. و با این سه عامل وارد عالم شکر شویم. شکر، قرار دادن نعمت در جای خودش است؛ نعمت یعنی فطرت.

سمع و بصر و افئده ابزار استعداد قابلی هستند. پس استعداد قابلی را هم خدا داده؛ ولی خودمان باید با آن به عنوان ابزار، استعداد ذاتی را به ظهور برسانیم. ظهور و تعین استعداد انسان به سمع و بصر و افئده مربوط است.

علامه طباطبایی می‌فرماید: «رحمت به معناى عطيه و افاضه است، افاضۀ آنچه كه مناسب با استعداد تام مخلوق است، مخلوقى كه به خاطر به‌دست آوردن استعداد تام، قابليت و ظرفيت افاضۀ خدا را يافته است. آرى مستعد، وقتى استعدادش به حد كمال و تمام رسيد، آن چيزى را كه استعداد دريافت آن را پيدا كرده دوست دارد و آن را با زبان استعداد طلب مى‏كند و خداوند هم آنچه را مى‏طلبد و درخواست مى‏كند به او افاضه مى‏فرمايد.[10]

از سوى ديگر اين را می‌دانيم كه رحمت خدا دو نوع است؛ رحمت عام كه عبارت است از همين افاضۀ چيزى كه موجود، استعداد آن را يافته و مشتاقش شده و در صراط وجود و تكوينش بدان محتاج گشته و دوم رحمت خاصه، كه عبارتست از افاضه و اعطاء خصوص آن چيزهايى كه موجود در صراط هدايتش به سوى توحيد و سعادت قرب بدان محتاج است.‏ و نيز افاضه و اعطای خصوص آن چيزهايى كه انسانِ مستعد براى شقاوت، آن هم مستعد به استعداد شديد و تام، محتاج به آن شده و آن عبارت است از رسيدن شقاوتش به حد كمال و به حد صورت نوعيه، پس دادن چنين صورت نوعيه كه اثرش عذاب دائم است، منافاتى با رحمت عمومى خدا ندارد، بلكه اين خود يكى از مصاديق آن رحمت است.»[11]

حتی شمر که طلب کرد سر امام‌حسین(علیه‌السلام) را ببرد، محال است به طلبش نرسد. حسین(علیه‌السلام) هم طلب کرد در راه خدا همه چیزش را از دست بدهد و داد. هیچ استثنایی نمی‌تواند حکم افاضۀ مطلق خدا را مقید کند چه شقی باشد چه سعید.

سؤال می‌شود چرا خداوند به خیلی از گناه‌کاران هرچه را بخواهند می‌دهد و به ما خیلی اوقات آنچه را می‌خواهیم نمی‌دهد؟ برای اینکه ما در عمق فطرتمان چیزی را که از راه گناه به دست بیاید، نمی‌خواهیم، پس به ما نمی‌دهد. ولی گناه‌کار برایش فرق نمی‌کند از راه گناه یا غیر گناه باشد، برای همین به او داده می‌شود.

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در سخنی، به یک نمونه از استعداد ذاتی انسان اشاره می‌فرماید: "لاَ تَضْرِبُوا أَطْفَالَكُمْ عَلَى بُكَائِهِمْ فَإِنَّ بُكَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ اَلصَّلاَةُ عَلَى اَلنَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ اَلدُّعَاءُ لِوَالِدَيْهِ"[12]؛ کودکانتان را به خاطر گریه کردن کتک نزنید، زیرا گریه کودک تا چهارماه اوّل شهادت به یگانگی خداست و چهارماه دوّم درود بر پیامبر و خاندان او، و در چهارماه سوم دعا برای پدر و مادرش است.

این سخن رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اشاره به استعداد ذاتی فطرت کودک است، که خود کودک درک نمی‌کند.

امام‌صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید بر عهدۀ مردم نیست که شخصاً خواسته‌های الهی را بدانند و به وظایفشان عمل کنند، زیرا بر عهدۀ خداوند است که خواسته‌های خود را به مردم نشان دهد. و آن‌گاه مردمان خواهند فهمید که او چه می‌خواهد و این‌ها چه می‌خواهند.

ابوبصیر از امام‌صادق(علیه‌السلام) سؤال کرد آیا مؤمنان در روز قیامت خدا را می‌بینند؟ ایشان فرمود: «آری و پیش از روز قیامت او را دیده‌اند». سؤال کرد چه زمانی؟ فرمود: «هنگامی‌که به ایشان فرمود: "أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی". پس حضرت ساعتی ساکت شد بعد از آن فرمود: «و مؤمنان در دنیا هم پیش از روز قیامت او را می‌بینند. دیدن با قلب مانند دیدن با چشم نیست.»[13]

ویژگی دوستان اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

مردى حضور امام‌صادق(عليه‌السلام) آمد و آن حضرت فرمود اين مرد از چه كسانی است‌؟ در پاسخ عرض كرد از دوستان و مواليان شما. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: "لاَ يُحِبُّ اَللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى يَتَوَلاَّهُ وَ لاَ يَتَوَلاَّهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ اَلْجَنَّةَ"؛ خدا بنده‌اى را دوست ندارد تا او را به خود راه دهد، و او را به خود راه ندهد تا بهشت را برايش واجب كند. سپس به او فرمود تو از كدام دوستان ما هستى‌؟ آن مرد ساكت شد و سدير (نام يكى از اصحاب است) به او گفت دوستان شما چند طبقه‌اند ای پسر ‌رسول خدا؟

امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: سه طبقه؛ یک طبقه كه ما را آشكارا دوست دارند، و نهانى دوست ندارند[14]. و یک طبقه كه ما را نهانى دوست دارند و آشكارا دوست ندارند. و یک طبقه هم ما را در نهان و آشكارا هر دو دوست دارند. اينان طراز اول‌اند؛ آب صافى را نوشيدند و تفسير و تأويل كتاب را دانستند و فصل الخطاب و سبب سبب‌ها را دانستند و اينان طراز اول‌اند. و فقر و فاقه و انواع بلا شتابان‌تر از دويدن اسب بر سرشان بريزند و سختى و تنگدستى آن‌ها فرا گيرد و لرزان شوند و بياشوبند، زخم‌دار و سربريده و پراكنده در هر ديار دور افتاده باشند. به وسيلۀ آن‌ها خدا بيمار را شفا دهد، و ندار را توانگر كند، و به آن‌ها شما يارى شويد و باران گيريد و روزى خوريد، و آن‌ها كمترين شماره‌اند، و نزد خدا قدر و منزلت بزرگ‌تر را دارند.[15]

بیشتر کسانی که خود را شیعه و محب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌دانند، مانند دستۀ دوم هستند که ایشان را در درون دوست دارند؛ ولی سبک زندگی‌شان را ذره‌ای تغییر نمی‌دهند. همۀ زندگی دنیایشان سر جای خودش هست. عبادت و دعا و...، هم دارند، ولی اهل جهاد و تلاش نیستند.

ما هم که ادعای دوستی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را داریم و می‌خواهیم جزء دستۀ سوم باشیم، همین که کمترین مشکلی برایمان پیش می‌آید زمین و زمان را به هم می‌ریزیم که این مشکل را حل کنیم، وقتی نشد به سراغ خدا و حضرات معصومین(علیهم‌السلام) می‌رویم و نذر می‌کنیم که یک جوری مشکلمان حل شود!

تنها دستۀ سوم یار امام هستند؛ یاران امام‌حسین(علیه‌السلام) همین‌ها بودند، یاران امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) هم همین گروه هستند. و تنها کاری که امروز از دست ما برمی‌آید این است که نسبت به این مطالب معرفت کسب کنیم.

 


[1]- سورۀ کهف، آیۀ 7.

[2]- انسان شناسی در اندیشۀ امام خمینی، ص276.

[3]- سورۀ حشر، آیۀ 19.

[4]- سورۀ بقره، آیۀ 31.

[5]- اشاره به سورۀ اعراف، آیۀ 172 : "وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ"

[6]- آیۀ «الست» نشان می‌دهد که استعداد ذاتی در وجود همه هست.

[7]- بحار الأنوار، ج1، ص267.

[8]- علم حصولی با یادگیری و تعلم به دست می‌آید. اما علم حضوری مثل حالات روانی ماست که احتیاج به یاد دادن ندارد، خودمان خوشحالی و عصبانیت را در خود می‌یابیم بدون اینکه کسی آن را به ما بیاموزد. فطرت از نوع علم حضوری است و شناخت آن نیاز به تعلیم و تعلم ندارد، البته برتر از حالات روانی است.

[9]- سورۀ نحل، آیۀ 78.

[10]- حتی اگر کسی طلب حرام داشته باشد خدا راه را بر او نمی‌بندد.

[11]- ترجمه تفسير الميزان، ج‏1، صص625-626.

[12]- بحار الأنوار، ج۵۷، ص۳۸۱.

[13]- بحار الأنوار، ج4، ص44.

[14]- در دوست داشتنشان ریا نمی‌کنند، ولی جذبۀ ولایت آن‌ها را نگرفته.

[15]- بحار الأنوار، ج65، ص275 : "عَلَى ثَلاَثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي اَلْعَلاَنِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي اَلسِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي اَلسِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي اَلْعَلاَنِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ هُمُ اَلنَّمَطُ اَلْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ اَلْعَذْبِ اَلْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ اَلْكِتَابِ وَ فَصْلَ اَلْخِطَابِ وَ سَبَبَ اَلْأَسْبَابِ فَهُمُ اَلنَّمَطُ اَلْأَعْلَى اَلْفَقْرُ وَ اَلْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ اَلْبَلاَءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ اَلْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسَاءُ وَ اَلضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلاَدٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اَللَّهُ اَلسَّقِيمَ وَ يُغْنِي اَلْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً اَلْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اَللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً."

 



نظرات کاربران

//