نگاه جاودانی

 

بیا مولا كه گشته طاقتم طاق

بیا ای مظهر وجهِ "هو الباق"


جهان گشته پر از ظلم و ستم‌ها

همه جان‌ها شده مست صنم‌ها


بیا كه بت‌پرستی گشته رایج

به سنگ و چوب افتاده حوائج


كه بازار هوس‌ها سخت، داغ است

همه دل‌ها اسیر باغ و راغ است


بیا كثرت نموده سخت، غوغا

تمدن از هواها گشته برپا

قلوب شیعیان از هم گسسته

تفرّق، جای وحدت‌ها نشسته


بیا مولا، دلم در انكسار است

دلم خیره به راه انتظار است


بیا كه منتظر بر در نشستم

ز غیرت، دیدۀ دل را ببستم


دلم در غربتت، مولا غریب است

ندای حال من "أمّن یُجیب" است


بیا ای مضطر و داعی برحق

به كشف سوء، داده وعده‌ات حق


بیا مهدی، بیا صبرم سر آمد

كویر قلب من بی كوثر آمد


دلم تشنه به لبخند تو مولا

عطش بر دیدنت دارد نگارا


الا ای لیلیِ جان حزینم

نظر كن، چشم زیبایت ببینم


بیبنم آن نگاه جاودانی

بگیرم من ز نورش زندگانی


ز نور دیده‌ات جانی بگیرم

كه تا از تشنگی، مولا نمیرم


اگر سوز نگاهت بر دل افتد

جدا جانم ز آب و هم گِل افتد


شوم آزاد از دنیای دانی

كنم پرواز سویت من به آنی


گریزم از هوس‌ها و هوی‌ها

بگیرم دست ابن مرتضی(ع) را


رهم از سجن تن، جانم بیابم

به جانم سوی مولایم بیابم

سرکار خانم لطفی‌آذر(فاطمه میرزایی)



نظرات کاربران

//