دُخت ولایت

بهر ساقی ولا، زينب(س) پدر آمده است

از ازل بهر پدر، بدر قمر آمده است
می‌زند خنده به آغوش علی
(ع) بدر منير

بر زمین، زینت آغوش پدر آمده است
زينب
(س) است حُسن جمال علوی، آری او

بهر زهرای نبی(ص) همچو گُهر آمده است
بر حسین
(ع) خواهر جانسوز ولایت بوده

برحسن(ع) بهر غمش خون به جگر آمده است
زينب
(س) از بطن طهورا و وجود مادر

بر عزاداری آن ضربۀ در آمده است
گرچه خود، قافله‌سالار بصیرت بوده است

با حسين(ع) بر سر نيزه به بصر آمده است
او شده عالمۀ غير معلّم به جهان

خطبه‌خوان بر سر بازار و گذر آمده است
بوَد او اُمّ مصائب به غم و غصه، ولی

شافعه، بهر جزای روز حشر آمده است
بر ولايت، دُخت و خواهر، بر نبی، نور دو عين

بر ولیّ‌الله اعظم، جلوه‌گر آمده است

                                              سرکار خانم لطفی‌آذر



نظرات کاربران

//