
روح کل
در ادامۀ بحث زندگی حضرت زینب(سلاماللهعلیها)، (جلسۀ 13، 14 ربیعالأول 1442) به تبیین موضوع روح کلی میپردازیم.
در بیان مراتب نفس، با بهره بردن از بیان نورانی حضرت مولی الموحدین(علیهالسلام)، به بررسی ارواح انبیاء، سابقین و مؤمنین، اهل یقین و ایمان و نیز ارواح کفار پرداختیم و جایگاه و نهایت سیرشان را فهمیدیم. در این مسیر دانستیم که از حق تعالی بیش از یک فرد انسانی ظهور نکرده که آن همان روح القدس است. این روح کلی، روح یک فرد از انبیاء است که نبوتش بعد از دیگر انبیا؛ اما نور وجودش، اول ظهور حق است.
ما این حقیقت را در فلسفه و عرفان با عنوان "احدیت" یا "فیض منبسط" میشناسیم؛ حکما نیز آن را "رب النوع" مینامند؛ بدین معنا که هر نور و عقلی غیر از آن، عرَضی و از مراتب این عقل کلی است. این روح از آن رو که ظهور رب العالمین است، مربی تمام افراد خود و رحمتی بر تمام سابقین و لاحقین بر خویش میباشد.[1] مثل خورشید که همۀ انوار از او تلألو میکنند و روشنی میگیرند.
چند روایت در مورد روح
در ادامۀ بحث جهت شناخت بهتر این روح کلی، به روایات وارده از حضرات معصومین تمسک میجوییم.
- مردی خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسید و در باب آیۀ "وَ كَذَالِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا"[2] پرسید. حضرت در پاسخ او فرمود: "این روح در ماست؛ از زمانی که خدا آن را به زمین فرستاد تا وقتی به آسمان برسد."[3]
- راوی میگوید: حدیثی را از جابر شنیدم که دلم سنگین شد. پس شتری خریدم و به دیدار امام صادق(علیهالسلام) رفتم تا در مورد این حدیث بپرسم. ایشان تا مرا دید فرمود: خداوند جابر را رحمت کند او همیشه ما را تصدیق میکرد. سپس فرمود: روح رسول خدا در ماست.[4]
- مفضل میگوید: از امام صادق(علیهالسلام) در علم امام به آنچه در اقطار آسمان و زمین است پرسیدم. امام در پاسخ فرمود: "ای مفضل همانا خداوند برای پیامبر پنج روح مقرر داشته است... یکی از آنها روح القدس است که پیامبر به وسیلۀ آن، نبوت را حمل کرد. وقتی رسول خدا از دنیا رفت، روح القدس به امام منتقل شد. این روح با او و در اوست. روح القدس نمیخوابد و دچار غفلت و سهو نمیشود. ولی چهار روح دیگر میخوابند و غفلت و سهو دارند. روح القدس، ثابت است که امام به وسیلۀ آن هر چه در شرق و غرب عالم و خشکی و دریا باشد میبیند." گفتم: فدایت شوم! آیا امام میتواند هر چه در بغداد است را در اختیار بگیرد؟! حضرت فرمود: "بله و به هر چه پایین عرش هست هم تسلط دارد!"[5]
اولیا روح القدس را به صورت جامع از پیامبر به ارث بردهاند و سایر ارواح و عقول جزئی از این روح بهرهمند نیستند. اما این روح با سایر ارواح هست. محال است کسی روح ایمان را داشته باشد اما روح القدس بر او حاکم نباشد. خودش روح القدس را ندارد؛ اما همواره با اوست. چون مراتب دانی، همه از این روح عارض میشوند و کسی آن را به صورت ذاتی ندارد جز معصوم.
- از حضرت علی(علیهالسلام) نقل است که "خداوند عزوجل فرمود: "یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ"[6]... و چون خداوند این روح را به بندهای القاء کند او از دیگر مردم ممتاز شده و قدرت حق تعالی به او تفویض میشود. میتواند مردگان را زنده کند، علم به ماکان و مایکون را داشته باشد و به چشم بر هم زدنی از مشارق و مغارب عبور کند. او بر ضمائر و قلوب انسانها آگاه است و هر چه در آسمانها و زمین است میداند." [7]
امیر هر زن و مرد مؤمن!
ایشان در ادامه میفرماید: "من امیر هر زن و مرد مؤمنی از گذشتگان و آیندگان هستم و به روح عظمت تأیید شدهام."
حال این سؤال مطرح میشود که مگر حضرت، امیرِ کل هستی نیستند؛ پس چرا فرمودهاند: امیر هر زن و مرد مؤمن؟ در پاسخ باید گفت: خداوند فقط در یک روح تجلی کرده که انسان کامل است. این روح به واسطۀ روح ایمان میتواند با ارواح نازله چون روح شهوت و بدن ارتباط برقرار کند. در غیر این صورت به دلیل فاصلهای که با این ارواح دارد؛ نمیتواند ولایتش را به آنها برساند. پس اگر ما روح ایمان را در خود داشته باشیم، روح کلی تابشش را بر ما خواهد داشت و ما را در مسیر کمال خواهد برد.
اما اگر روح ایمان با گناه کبیره از بین برود، روح القدس به همان اندازه از فرد فاصله میگیرد و نمیتواند ولایتش را به روح شهوت و بدن برساند. ممکن است به نماز و روزه و ظاهر فروعات هم پایبند باشد؛ اما باب ولایت بر او بسته میشود. شفاعت در دنیا شامل حال مرتکبین گناه کبیره نمیشود؛ مگر با توبه و جبران! که در این صورت این روح میتواند بازگردد و محاذاتش را با فرد برقرار کند. وگرنه یک عمر سرش بر سجده باشد و روزها را به روزه و شبها را به قیام سپری کند؛ به جایی نمیرسد.
با این توضیح بهتر میفهمیم که چرا بدون ولایت علی(علیهالسلام) هیچ یک از عبادات مقبول نیست و به جای خود نمینشیند! چون شخص روح ایمان را ندارد و نمیتواند انوار قدسی را دریافت کند. ما هم که به ولایت ائمه اعتقاد داریم اگر گناهی را به عمد و با شناخت انجام دهیم، رشتۀ این ارتباط را قطع میکنیم. اما با نگه داشتن روح ایمان در صورت بروز صغائر، خود ولی برای نفس ما طهارت و برای گناهان، کفاره خواهد بود.
خوب است بدانیم در مورد حضرت آدم و حوا حتی ارتکاب به ترک اولی منجربه کنار رفتن این نور شد؛ تا اینکه دوباره با سر دادن ندای "رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا"[8] و تلقی کلمات از خداوند[9] روح ولایت به آنها بازگشت و خداوند بر آنها توبه نمود.
کمال یعنی فانی شدن در انسان کامل
ما هرگز به روح القدس نمیرسیم اما میتوانیم در محاذات او قرار بگیریم. بجز این روح، ما با انسان کامل در سایر ارواح (روح قوه، روح شهوت، روح بدن و روح ایمان) شریک هستیم. اما در عین شریک بودن، ارواح ما غیر از ارواح ایشان است. روح ایمان ما با روح ایمان ایشان متفاوت است. ما بدون در نظر گرفتن این تفاوت، از آنها در عبادت و سبک زندگی تقلید میکنیم. مردی که به تبعیت از پیامبر میخواهد چهار زن داشته باشد باید بداند که روح ایمان و روح قوه پیامبر را ندارد و نمیتواند عدالت را برقرار کند. امکان ندارد ما بتوانیم نماز حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را بخوانیم. هر چند شکل نماز ما با شکل نماز ایشان هیچ فرقی نداشته باشد. چون جایگاه و منزلت انسان کامل با ما متفاوت است. به همین دلیل امام علی(علیهالسلام) میفرماید: "شما هرگز نمیتوانید مثل من باشید اما مرا با ورع و تلاش و پاکدامنی و درستی ورزیدن یاری کنید."[10] امام از ما میخواهد فقط در محاذات او باقی بمانیم تا خود او ما را پاک و خرابیها و کمبودها را اصلاح کند. فکر نکنیم خودمان کسی هستیم و میتوانیم به کمال برسیم.
پدر و مادر، شوهر، ارحام، استاد، مرجع تقلید و ولی فقیه، بر ما ولایت دارند. اما همه اینها جلوات ولایت اصلی یعنی ولایت انسان کامل هستند. حتماً باید حق آنها را ادا کنیم. اما نباید قانع باشیم. چون جلوات ولایت، جای ولایت امام را نمیگیرد. هر کاری انجام میدهیم باید برای محاذات با روح امام باشد تا شعاع نوری او را در درون دریافت کنیم و او دست ما را بگیرد و با خود بالا ببرد.
ما استعداد انسانیت را داریم نه فعلیت انسانی. ما هرگز نمیتوانیم انسان کامل شویم. کمال ما رسیدن به انسان کامل است. اگر ما فدای انسان کامل و فانی در او شویم، به اذن الهی به کمال لایق خود میرسیم. انسان کامل واسطه در تکوین و تشریع است. یعنی هم نماز و روزه و سایر عبادات ما به واسطۀ ایشان مقبول میشود[11] و هم روزیهای مادی به واسطۀ ایشان به ما میرسد. [12]
اگر مبدأ طلب ما در وجود، امام باشد، استفاده از اسباب و وسایل ما را در محاذات او نگه میدارد. اما بدون این مبدأ، وسایل و کثرات فقط نفس ما را به خود مشغول میکنند و محاذات با امام را از ما میگیرند. کبیرهای بالاتر از این نیست که نفس ما مشغول به چیزی جز انسانیت ما باشد. همانطور که هیچ گناهی برای جنین بالاتر از این نیست که تغذیه را فقط به لوله و جفت برساند. چون خودش ناقص میماند.
خدا از ما میخواهد وارد رحم ولایت شویم و بند نافمان را وصل نگه داریم. بقیه کارها را با مادر است. خودش کم و کاستیها و نواقص را جبران میکند. مادری که فعلیت و کمال محض است و محال است جز کمال برای ما القا کند. در این حال، وسایل هم جلوات او هستند. از آنها استفاده میکنیم؛ اما روی قلب ما به سوی "وجیهاً عند الله" است.
مناظرۀ حضرت زینب(سلاماللهعلیها) با ابن زیاد
خطبهها و سیرۀ حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نشان میدهد که ایشان همواره محاذات روح خود با روح علوی را حفظ میکرد. ما از خطبههای ایشان کمک میگیریم تا بدانیم ارواح ما چه ارتباطی با روح انسانی دارد.
وقتی اسرای کربلا را به مجلس ابن زیاد آوردند، او برای اینکه دل اهل بیت پیامبر را بسوزاند گفت: "اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذي فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُم وَ اَکْذَبَ اُحْدُوثَتَکُم"[13] سپاس خداي را که شما را رسوا کرد و کشت و کذب افسانۀ شما را نشان داد.
اما حضرت زینب(سلاماللهعلیها) در جواب او فرمود: "اَلْحَمدُللَّهِ الَّذي اَکْرَمَنا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّد وَ طَهَّرنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهيراً، واِنَّما يَفْتَضِحُ الفاسِقُ وَ يَکذِبُ الفاجِرُ، وَ هُوَ غَيْرُنا وَ الحَمْدُللَّهِ" ستايش خدای را سزاست که ما را به وسيلۀ پيغمبرش گرامی داشته و از پليدی به خوبی پاکمان گردانيد است، آن کسی که رسوا گردد بیشک و ترديد فاسق است و آنکس که دروغ میگويد فاجر و تبهکار است، چنين کسی ما نيستيم و ديگران هستند والحمدللَّه.
ما فکر میکنیم با نماز و روزه و مجاهدۀ خودمان تطهیر میشویم! اما حضرت زینب(سلاماللهعلیها) عامل تطهیر را چیز دیگری میداند. ما چقدر با او فرق داریم! چون او روح کلی و نفس لاهوتی را میشناسد. میداند از خود چیزی ندارد و به هر جایی برسد فقط با لطف خداست. تطهیر هم فقط از جانب اوست.
ابن زیاد در ادامه گفت: "کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ"؛ عمل خدا با برادرت و اهل بیتت را چگونه دیدی؟
حضرت در جواب فرمود: "مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى مَضاجِعِهِمْ" من جز زیبایی چیزی ندیدم اینها (برادر و اهل بیتم که شهید شدند) قومی بودند که خداوند شهادت را برای آنان مقدر ساخته بود، پس به سوی قتلگاه خود آمدند و به زودی خداوند بین تو و آنها جمع خواهد کرد.
حضرت، همه چیز را زیبا میبیند چون شهادت خواست خدا برای آنان بود و این خواست را به عین خارجی رساند و مقتل را آشکار کرد. آنچه خداوند کتابت کرده بود، امام حسین(علیهالسلام) به انجام رساند.
خداوند ما را برای انسانیت و کمال و لقاء خود آفریده است. ما چقدر به سوی این خواست الهی حرکت میکنیم؟ از صبح تا شب چقدر به این فکر میکنیم که به سمت کمال حرکت کرده و خواست خدا را محقق کنیم؟ رمز جمیل بودن تمام اتفاقات کربلا این است که خواست خدا تحقق یافت. ما کتابت خدا را میدانیم؛ اما نمیپرسیم آشکار شد یا نه. از نماز فقط دوری از فحشا و منکر را میبینیم و دنبال تحقق خواست بالاتر یعنی ذکر الله نیستیم. چقدر به سمت مغفرت سبقت میجوییم تا از اصحاب یمین شویم؟ اگر دنبال پیاده کردن خواست خدا نباشیم نمیتوانیم همه چیز را جمیل ببینیم.
حضرت میفرماید: "وَ سَيَجْمَعُ اللهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذ"
به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز بنگر چه كسى پيروز خواهد بود؟
حضرت در ادامه جزای کار دشمنان را به خدا واگذار میکند. چون همان خدایی که شهادت را بر اهل بیت پیامبر کتابت کرد خودش میداند با قاتل آنها چه کند. حضرت به ابن زیاد میفهماند که طرف حساب ما تو نیستی. ناسوت محدود است و جای جزای تو نیست. موقف تو جای دیگر است! ما بهرۀ خود را گرفتیم. بهرۀ تو انتقام امروز من نیست. ببین در موقف قیامت چه بهرهای از رستگاری داری.
سخنان حضرت چنان ابن زیاد را به خشم آورد که دستور کشتن ایشان را صادر کرد! در حالی که حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نه شمشیر کشید نه مردم را علیه ابن زیاد تهییج کرد. فقط نوری را تاباند که ظلمت را به زانو درآورد. ابن زیاد که توان مناظره نداشت گفت: این زن سجاعه است. یعنی شعر میگوید. او با این کار تلاش کرد ذهن مردم را به این سمت سوق دهد که این سخنان بار محتوایی ندارد و فقط آهنگین است! و اینگونه اعتراف کرد که در مقابل منطق و کلام این شیر زن یارای مقاومت ندارد.
[1]- سورۀ انبیا، آیۀ ۱۰۷: "وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ"
[2]- سورۀ شوری، آیۀ ۵۲: و همین گونه ما روح خود را به فرمان خویش بر تو فرستادیم.
[3]- بصائر الدرجات، ج ۱، ص 458: "ذَلِكَ فِينَا مُنْذُ هَبَطَهُ اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ إِلَى السَّمَاءِ"
[4]- بحارالانوار، ج۲۵، ص۶۲: "رَحِمَ اَللَّهُ جَابِراً كَانَ يَصْدُقُ عَلَيْنَا... ثُمَّ قَالَ فِينَا رُوحُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ"
[5]- بصائر الدرجات، ج۱، ص 45۴: "رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ فِي الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَسْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحُ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَغْفُلُ وَ تَسْهُوَ وَ رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ يَرَى بِهِ مَا فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَتَنَاوَلُ الْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِيَدِهِ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْعَرْشِ"
[6]- سورۀ مؤمن، آیۀ ۱۵: خداوند روح را از امر خود بر هر بندهای که بخواهد القا میکند.
[7]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 26، ص 5.
[8]- سورۀ آل عمران، آیۀ ۲۳: خدایا ما بر خود ستم کردیم!
[9]- سورۀ بقره، آیۀ ۳۷: "فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم" مراد از کلمات در این آیه پنج تن هستند که به واسطۀ ایشان توبۀ آدم پذیرفته شد.
[10]- نهج البلاغه، نامه ۴۵: "أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد"
[11]- دعای ندبه: "وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً"
[12]- زیارت جامعه کبیره: "بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وِ بِكُمْ يُمْسِكُ السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي الاَرْضِ"؛ به واسطۀ شماست که باران میبارد و آسمان روی زمین نمیافتد!
[13]- ارشاد، شيخ مفيد، ص 472.
نظرات کاربران