دختر با گریه گفت: «مامان، ببین دست عروسکم کنده!» مادر، او را در آغوش گرفت و گفت: «ای وای! چرا این جوری شد؟ حتماً خیلی ناراحت شدی!» دختر که کمی آرام شده بود، سرش را به نشانۀ تأیید تکان داد. مادر گفت: «ولی میتونیم وقتی خونه رفتیم، با نخ و سوزن درستش کنیم تا مثل روز اولش بشه.» او دختر را راضی کرد و فرستاد تا دوباره با بچهها بازی کند.
من که شاهد ماجرا بودم، گفتم: «اینطوری بچه لوس نمیشه؟ بهتر نبود از همون اول بهش میگفتی این اتفاق مهمی نیست که خودشو براش ناراحت کنه؟» او پاسخ داد: «ممکنه برای ما کنده شدن دست یه عروسک، اتفاق مهمی نباشه؛ اما خودتو جای یه بچۀ سه، چهار ساله بذار که تمام دنیاش و داراییاش اسباببازیهاش هستن. من اول باید به اون نشون بدم که درکش میکنم و احساساتشو میپذیرم، تا اونم به حرفم گوش بده و منو درک کنه؛ وقتی هم بزرگتر شد، بتونه حرفا و احساساتشو با من در میون بذاره.»
*********
ابتدا دل فرزندمان را به دست آوریم و بعد تربیتش کنیم... چگونه؟
به جای آنکه توقع داشته باشیم او مثل بزرگ تر ها فکر و عمل کند، ما کوچک شویم و دنیا را از چشم او ببینیم، با این روش، نیازها و حرفهایش را میفهمیم. یادمان باشد!برای هم سطحی با فرزند در هر سنی، باید رفتار و شرایط خاص آن سن را بشناسیم.
نظرات کاربران